سید حسن نصرالله: بسم الله الرحمن الرحیم. تقریباً پس از سال ۱۹۸۵میلادی، زمانی که ما بهصورت هیئتهایی به جمهوری اسلامی ایران میرفتیم. سن من در آن زمان ۲۵ یا ۲۶ سال بود. ما که هیئتی از مسئولان و فرماندهانِ وقت حزبالله بودیم، برای پیگیری موضوعات لبنان، منطقه و بهویژه مسائل مقاومت لبنان، با برادران مسئول جمهوری اسلامی دیدار میکردیم.
در اولین سفر چون اطلاعات بسیار کم و محدودی از قم داشتیم، به بعضی از برادران مسئول گفتیم: «میخواهیم به زیارت قم مشرف شویم، با چه کسی دیدار کنیم؟». یکی از افرادی که آنها بسیار تأکید کردند که اگر به قم مشرف شدید به دیدارشان بروید، آیتاللهالعظمی شیخ بهجت (رحمةاللهعلیه و قدسسرهالشریف) بود. این قضیه مربوط به دوران زندگانی امام خمینی (رضواناللهعلیه) است.
اولین باری که مشرف شدیم، بنده نیز یکی از مجموعه مسئولان حزبالله و البته کمسنوسالترینشان بودم. شهید سید عباس موسوی (رحمةاللهعلیه) و دیگران نیز حضور داشتند. حضرت ایشان ما را پذیرفتند و ما در محضرشان نشستیم. بنده از همان دیدار اول، هیبت شدیدی را در این دیدار و مجلس احساس کردم تا جایی که وقتی در محضر ایشان قرار گرفتیم، بنده و برخی برادران که سؤالاتی در ذهن داشتیم، همه سؤالاتمان را فراموش کردیم.
حضرت ایشان در بیشتر مدت جلسه ساکت بودند و به ما مینگریستند؛ اما ما نمیتوانستیم به ایشان نگاه کنیم. در میان جلسه، شهید سید عباس (رحمةاللهعلیها) یا یکی از برادران ـ که دقیق یادم نیست ـ از ایشان خواست توصیهای بکنند؛ حضرت ایشان نیز همین توصیههایی را که در کتاب «النّاصح» وجود دارد، بیان کردند. تأکید کردند: به آنچه میدانید عمل کنید؛ از گناه دوری کنید؛ در اول وقت نماز بخوانید؛ بر محمد و آل محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) زیاد صلوات بفرستید؛ بسیار استغفار کنید. این چیزی است که به یاد دارم. همین مسئله در دیدارهای بعدی نیز تکرار میشد. این آغاز آشنایی نزدیک و مستقیم ما بود.
ما هر یک یا دو سال، بهطور کامل و رسمی در قالب این هیئتها سفر میکردیم و مقید بودیم وقتی به زیارت قم مشرّف میشویم، حتماً به دیدار ایشان برویم.