صفحه اصلی

در حال بارگیری...
یادنامه

زندگی‌نامه کوتاه از آیت‌الله شیخ مرتضی طالقانی

حضرت آیت‌الله شیخ مرتضی طالقانی رحمه‌الله در سال ١٢٧۴ق در دیزان طالقان در خانواده‌ای متدین متولد شد. ایشان تحصیل را از اوائل جوانی آغاز کرد و پیش از آن به چوپانی می‌پرداخت. روزی در بیابان نوای دلنشین قرائت قرآن به گوشش خورد و با شنیدن این آیات، درونش بی‌قرار یادگیری قرآن شد و گفت: «خدایا کتاب خویش را از برای هدایت ما فرستادی و من عهد می‌بندم که تا زنده‌ام از تعالیم مقدست جدا نگردم». و آنچه از زندگی‌اش می‌دانیم، نشان‌دهنده پایبندی به همین عهد است. در تمام عمر با قرآن مأنوس بود و کتاب الهی را با صدایی دلنشین و محزون تلاوت می‌کرد و طلاب مدرسه سید محمدکاظم یزدی از صدای قرآن و مناجات و اذان شیخ مرتضی بهره‌ها می‌بردند. 

تحصیل را از اوائل جوانی آغاز کرد و پیش از آن به چوپانی می‌پرداخت. روزی در بیابان نوای دلنشین قرائت قرآن به گوشش خورد و با شنیدن این آیات، درونش بی‌قرار یادگیری قرآن شد و گفت: «خدایا کتاب خویش را از برای هدایت ما فرستادی و من عهد می‌بندم که تا زنده‌ام از تعالیم مقدست جدا نگردم»

آن روزی که آن نوای ملکوتی به گوش او رسید، نزد روحانی محل رفت و از او خواست که او را با خواندن قرآن آشنا سازد. بیست‌ و یک ساله بود که راهی تهران شد و از اساتید برجسته و بنامی که در آن زمان در تهران بودند بهره‌ها برد. شیخ مرتضی پس از هفت سال تحصیل در تهران، به حوزه اصفهان کوچ کرد؛ شهری که در آن دوران مرکز عالمان و حکیمانی بود که هم شمارشان بسیار بود و هم در مراتب دانش ممتاز بودند؛ اساتیدی مانند آیت‌الله سید محمدباقر درچه‌ای و میرزا جهانگیرخان قشقایی. شیخ مرتضی پانزده سال در اصفهان ماند و در سال ١٣١٧ق راهی نجف اشرف شد و مدتی در جلسات درسی اساتید بزرگ نجف شرکت کرد.

شیخ بسیار متواضع بود. گاهی برخی طلبه‌های مبتدی به او مراجعه می‌کردند و از او می‌خواستند که درس‌های ساده‌ای چون «صرف میر» برایشان بگوید و شیخ با آنکه در سطوح بالای فقه و اصول و فلسفه صاحب‌نظر بود و کتاب‌هایی چون «اسفار» را تدریس می‌کرد، درخواست آنان را می‌پذیرفت.

جلسات تدریس او از اوایل صبح شروع می‌شد و تا نزدیک ظهر ادامه پیدا می‌کرد. طلاب برای شرکت در درس مورد نظرشان به حجره او می‌آمدند. نزدیک ظهر که می‌شد، بساط تدریس جمع می‌شد و برای نماز به حجره خود می‌رفت و دیگر کسی را برای ملاقات نمی‌پذیرفت و ساعت‌ها مشغول عبادت می‌شد. عبادت سحر او نه‌ تنها برای خودش شیرین بود، بلکه طلاب مدرسه سید نیز از عبادت و مناجات سحر او بهره می‌بردند. او برای نماز شب برمی‌خاست و مشغول عبادت می‌شد تا نزدیک اذان صبح. اندکی پیش از اذان به بالای بام مدرسه می‌رفت و با صدایی دلنشین مناجات می‌خواند. وقتی که صبح صادق طلوع می‌کرد، اذان می‌گفت و به حجره می‌آمد.

زندگی زاهدانه و دل نبستن به دنیا، وی را مردی خدایی کرده بود. به همین جهت اطرافیان وی بارها کراماتی از او مشاهده می‌کردند و عجایبی از او می‌دیدند. چه بسیار مریضانی که به برکت دعای او شفا یافتند و چه بسیار گرفتارانی که از تأثیر نفس وی گره از کارشان گشوده شد. گاهی از وقایعی خبر می‌داد که هنوز رخ نداده بود و شاید آخرین خبر، خبر از مرگ خود بود.

زندگی زاهدانه و دل نبستن به دنیا، وی را مردی خدایی کرده بود. به همین جهت اطرافیان وی بارها کراماتی از او مشاهده می‌کردند و عجایبی از او می‌دیدند. چه بسیار مریضانی که به برکت دعای او شفا یافتند و چه بسیار گرفتارانی که از تأثیر نفس وی گره از کارشان گشوده شد. گاهی از وقایعی خبر می‌داد که هنوز رخ نداده بود و شاید آخرین خبر، خبر از مرگ خود بود. شاگرد ایشان، حضرت آیت‌الله محمدتقی جعفری علیه‌الرحمة می‌گفت که دو روز مانده به ماه محرم نزد شیخ رفت و از او درخواست تدریس کرد. اما شیخ این بار نپذیرفت و گفت:‌ «برخیز و برو آقاجان، درس تمام شد». شیخ محمدتقی گمان می‌کند که مقصود شیخ مرتضی طالقانی، تعطیلی محرم است؛ بنابراین می‌گوید: «دو روز به محرم مانده و درس‌ها دایر است». اما آیت‌الله طالقانی تکرار می‌کند: «آقا جان، به شما می‌گویم: درس تمام شد. خر طالقان رفته، پالانش مانده؛ روح رفته، جسدش مانده».‌ شیخ محمدتقی که مقصود شیخ را متوجه شده، او را در آغوش می‌گیرد و می‌گوید: «حالا یک چیزی بفرمایید تا بروم». و شیخ مرتضی می‌گوید:

تا رسد دستت، به خود شو کارگر

چو فتی از کار خواهی زد به سر

شیخ محمدتقی می‌گفت: «از وقتی استاد این شعر را برای من خواند تاکنون یک لحظه احساس خستگی نکرده‌ام؛ البته مزاج خسته می‌شود، اما هرگز احساس خستگی روحی از کار نکردم».

یکم محرم ١٣۶٣ طلاب مدرسه دیدند که شیخ مطابق برنامه هر روزش اذان صبح را گفت و وارد حجره شد و مشغول نماز، اما دیگر از حجره بیرون نیامد. وقتی به سراغ او آمدند دیدند که در حال عبادت جان سپرده است.

 

منبع: سالنامه العبد ١٣٩۵، اردیبهشت

 

آخرین مطالب

نمایه‌ها

فیلم ها