صفحه اصلی

در حال بارگیری...
شبکه‌های اجتماعی

عکس‌نوشت سه‌شنبه ٢٩ بهمن ماه ١٣٩٨

بر اساس خاطرۀ حجت‌الاسلام و المسلمین علی بهجت

برای بچه‌ها چند تا جوجۀ یک‌روزه خریده بودم. آقا دوست داشتند بچه‌ها به جای عروسک، از حیوانات کوچک نگه‌داری کنند. وقتی فهمید، دائم می‌گفت: «مواظب‌شان باشید، به‌شان رسیدگی  کنید.» جدی هم می‌پرسید؛ می‌گفت: «امورات‌شان باید تامین شود.»
جعبۀ مقوایی کوچکی درست کرده بودیم و جوجه‌ها را در آن گذاشتیم.
زمستان از ترس سرما، جعبه را آوردیم داخل و آن را گذاشتیم گوشۀ اتاق. تا از در آمد، اول پرسید: «به این‌ها غذا داده‌اید؟!»
بعد هم گفت: «شاید آنجا دلشان گرفته باشد. در جعبه را باز کنید  بیایند توی اتاق، یک گشتی بزنند!»
یک روز دیگر جوجه‌ها را گذاشته بودیم بیرون، باخبر شد. گفت: «شاید امشب نزدیک صبح هوا سرد بشود، چرا این‌ها را بیرون گذاشتید؟ شاید هم گربه ببردشان.»
گفتم: «خب شاید خدا این‌ها را برای گربه خلق کرده باشد، گربۀ  بیچاره چه باید بخورد؟»
طوری نگاهم کرد که انگار آن گربه می‌خواهد انسانی را بخورد! رفت آن‌ها را برداشت و آورد و گذاشت گوشۀ اتاق.
 

این بهشت، آن بهشت، ص٣٩

آخرین مطالب

نمایه‌ها

فیلم ها