یکی از شاگردان، بچه ی تازه به دنیا آمده اش را آورده بود نزد آقا تا ایشان اذان و اقامه در گوشش بگوید. یکی از حضار بچه را دیدید و گفت:
من بچه تازه به دنیا آمده را دوست ندارم ...اصلا قابل بوسیدن نیستند...
حضرت آقا تا نوزاد را دید، لبخندی بر لبانشان نشست و رو به او گفت: چرا نمی شود؟! ... خوب هم می شود بوسید ...
نوزاد را در بغل گرفت و دستی بر سرش کشید.بعد در گوشش اذان و اقامه گفت...