صفحه اصلی

در حال بارگیری...
خاطرات

مریض‌های شما خوب شدند؟

گزیده‌ای از خاطرات شاگردان و اطرافیان آیت‌الله بهجت قدس‌سره

دو نفر از عزیزترین‌های زندگی‌ام نیمه‌جان، روی تخت بیمارستان افتاده بودند. برادرم بعد از تصادف خونریزی مغزی کرد و رفت توی کما. خبر که به مادرم رسید کارش به بخش مراقبت‌های ویژه کشید. از سر درماندگی، التماس دعایم را پیش آقای بهجت بردم. سفارش کرد به بیمارها، «آب زمزم» و «تربت سیدالشهدا علیه‌السلام» بدهیم، و «صدقه» هم هرچند مقدار کم، اما به دست افراد زیادی برسانیم، بعد از اینها گفت: ما هم دعا می‌کنیم.

سفارش کرد به بیمارها، «آب زمزم» و «تربت سیدالشهدا علیه‌السلام» بدهیم، و «صدقه» هم هرچند مقدار کم، اما به دست افراد زیادی برسانیم، بعد از اینها گفت: ما هم دعا می‌کنیم.

دو روز بعدش برادرم به هوش آمد و چشم مادرم روشن شد. مدتی بعد، یک روز که آقای بهجت من را دید، گفت: مریض‌های شما خوب شدند؟ گفتم: الحمدلله، به دعای شما. به شوخی گفت: وقتی که خوب می‌شوند، نمی‌آیند به ما بگویند خوب شدند!

ردپای سپید، ص٣٢

آخرین مطالب

نمایه‌ها

فیلم ها