نقل میکنند در جنگی، گوهر شبچراغ و برلیانی به اندازه یک تخممرغ به دست کسی داده بودند تا از آن محافظت کند و خود او خبر نداشت که چه چیز گرانبهایی در دستش است، با اینکه گرسنه شده و به گِرده نانی نیاز پیدا کرده بود، به در دکانها رجوع کرده و گدایی میکرد و نمیدانست که چه چیز با ارزشی در دست دارد، فقط این را میدانست که به او گفتهاند: اگر آن را دور بیندازی، تو را میزنیم! کار ما هم در رابطه با قرآن و عترت همینطور شده است؛ در یک دست گوهر شبچراغ و در دست دیگر برلیانی گرانبها داریم که هزارها میلیارد ارزش دارد، ولی ارزش آن دو را نمیدانیم و لذا از این و آن گدایی میکنیم.