قدمای اهلسنت، قرآن را قدیم میدانستند، ولی مأمون میگفت: اگر کسی بگوید قرآن قدیم است، کافر است؛ لذا به والی بغداد نوشت که علمای مذاهب را جمع کند تا نظر خود را درباره قرآن بگویند که قدیم است یا حادث و مخلوق؟ همه گفتند: قدیم است، تنها احمدبنحنبل گفت: نمیگویم مخلوق است. مأمون برای علما نوشت و به هر کدام طعنی زد، مثلاً تو همان قاضی فلان شهر بودی که حیف و میل کردی و… ولی چون احمد نزد اهلسنت مقدس بود، درباره او نوشت: به احمدبنحنبل نیز بگو: «کفاک جَهْلُک!؛ جهل تو، تو را بس است!».
البته اگر مأمون زنده میماند همه را میکشت؛ زیرا به آنها میگفت: شما زنادقه اسلام هستید که قائل به قدمت قرآن میباشید.