حضرت آیتالله بهجت قدسسره میفرمودند: «خدا میداند که شیخ انصاری رحمهالله چقدر کرامات داشته که هنوز به ما نرسیده و در زمانش هم کسی از آن اطلاع نداشته است!».[١]
پیش از ولادتش مادرش که اهل عبادت و نماز شب بود، خواب دید که امام صادق علیهالسلام به او قرآنی طلاکاری شده میدهد. گفتند: فرزندی صالح نصیبت خواهد شد که از عالمان دین میگردد. همین هم شد. فرزند اولش، در روز عید غدیر ١٢١۴ هـ.ق به دنیا آمد. پسری بود که او را مرتضی نامیدند.
حضرت آیتالله بهجت قدسسره میفرمودند: «خدا میداند که شیخ انصاری رحمهالله چقدر کرامات داشته که هنوز به ما نرسیده و در زمانش هم کسی از آن اطلاع نداشته است!»
نسب شیخ مرتضی انصاری، به جابربنعبدالله انصاری میرسید، صحابی پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله و همان کسی که با چشم نابینا به زیارت مرقد سیدالشهدا علیهالسلام رفت و از اولین زوار آن حضرت به حساب میآید.
پدرش، ملا محمدامین، در تربیت او بسیار میکوشید. خودش مقدمات علوم حوزوی را به وی آموخت. تا سن هجده سالگی از محضر عالمان دزفول بهرهها برد. پدر هرچند دوری پسر را ناخوش داشت، ولی دوست نداشت که استعداد و نبوغ فرزندش را تباه کند. او را به کربلا برد، نزد آیتالله سید محمد مجاهد. آن زمان ایشان عهدهدار اداره حوزه کربلا بود. مرتضی را آزمود و نبوغ او را دریافت.
سالها در کربلا و نجف تحصیل کرد و زحمت کشید، گاهی هم به وطن میآمد و دوباره برمیگشت. میگویند حتی در سفر هم درس گفتن را رها نمیکرد. تلاش و کوشش دائم و نبوغ و استعداد ذاتی دستبهدست هم داد و شیخ را به بالاترین مراتب علمی رساند. عطش علمی او به حدی بود که حتی پس از بینیاز شدن از اساتید عراق، به شهرهای ایران رفت تا از عالمان آن شهرها بهره بگیرد؛ مثلاً چهار سال در کاشان، نزد ملا احمد نراقی اقامت کرد و از محضر ایشان بهره برد.
شیخ انصاری، قلم پربرکتی هم داشت و در اینباره همین کافی است که بدانیم پس از گذشت دو قرن، طلاب حوزههای علمیه هنوز هم سالها بر سر سفره آثار شیخ در فقه و اصول مینشینند و پس از آنکه کتب شیخ را خواندند، باز هم تا آخرین لحظه عمر تحصیلیشان، از آثار و آرای شیخ انصاری بینیاز نمیشوند.
«مرحوم دربندی به ایشان گفت: آقا، کار شما برای مردم حجت است، وقتی به حرم میروی، ضریح حرم حضرت ابوالفضل علیهالسلام را ببوس. شیخ در جواب فرمود: عتبه درب را میبوسم که گرد و خاک پای زوار است!»
تلاش عالمان شیعه، همیشه اعجابآور بوده است. آیتالله بهجت قدسسره میفرمود: «با اینکه امکانات زندگی آنها از ما کمتر بود، ولی حرکتشان بیش از ما و نتیجه کارشان بیشتر بود... مرحوم شیخ انصاری با آن همه درس و بحث و تألیف، هر روز زیارت عاشورا، زیارت جامعه و یک جزء قرآن میخواند. گویا علت عقبماندگی ما، ترک مستحبات است. علمای سابق بدان ملتزم بودند».
شیخ انصاری پس از وفات صاحبجواهر، مرجعیت عامه شیعیان را به عهده گرفت، ولی در زندگی زاهدانهاش هیچ تغییری پیدا نشد. میگویند: روزی دخترش نانی را از تنور بیرون آورده بود و گریه میکرد. شیخ انصاری از علت گریهاش پرسید. گفتند: گویا مقداری روغن میخواهد که همراه نان بخورد. شیخ گفت: مگر نان تازهای که از تنور در آمده، خورشت هم میخواهد؟!
با آن همه شهرت و مقامات علمی و عملی، خاکسار درگاه اهلبیت علیهمالسلام بود. «مرحوم دربندی به ایشان گفت: آقا، کار شما برای مردم حجت است، وقتی به حرم میروی، ضریح حرم حضرت ابوالفضل علیهالسلام را ببوس. شیخ در جواب فرمود: عتبه درب را میبوسم که گرد و خاک پای زوار است!».[٢]
این چنین بود که صاحب کرامت بود و بارها عجایب و غرایبی از ایشان دیده میشد.
در ١٨ جمادیالثانی ١٢٨١ هـ.ق از دنیا رفت و سید علی شوشتری ـ که از بزرگان اهل عرفان بود ـ بر وی نماز خواند. خود شیخ به او وصیت کرده بود که بر جنازهاش نماز بخواند. سید گفت: من پیش از شما میمیرم. شیخ جواب داد: از خدا خواستم که من پیش از شما از دنیا بروم و شما بر من نماز بخوانی و خدا دعایم را مستجاب کرد.