اختلاف عمر و عایشه
عمر از درِ خانه ابوبکر عبور میکرد، شنید در داخل خانه صدای نوحه و شیون بلند است، معلوم شد عایشه است که گریه میکند. او را خواست، نیامد. کسی را فرستاد تا او را بیاورند. خواهر ابوبکر که در منزل بود آمد، عمر او را تازیانه زد، با آنکه بیتقصیر بود....