شاطبی نابینا بوده و خیلی مقید بوده است که در جماعت و مسجد شرکت کند و از فاصله دور، صدای اذان جامع مصر را میشنید ـ با اینکه دیگران نمیشنیدند ـ و میفهمید که وقت نماز شده است!
در محضر بهجت، ج۲، ص۶۲
...
در نظر مردم عوام، علما و فقها به کار خود مشغولاند، و یا نعوذبالله بیکارند؛ زیرا نه نیزه میزنند، و نه شمشیر در راه خدا میکِشند، و نه دشمن خدا را میکُشند! آیا آن شمشیرهایی که مجاهدان در راه خدا میزنند، برای نماز است، یا نماز برای شمشیر؟! آن شمشیر زدنها «لاِءَنْ یعْبَدَ اللهُ»؛ (برای اینکه خدا ...
از خلیفه ثانی پرسیدند: آیا در وقت وحی، پیغمبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم را دیدهای؟ گفت: آری. گفتند: کی و چگونه؟ گفت: روزی حفصه مرا خبر کرد، رفتم و دیدم حضرت صلیاللهعلیهوآلهوسلم در حال وحی است و پارچهای روی آن حضرت است. وقتی وحی تمام شد، پارچه را از روی او عقب زدم، دیدم روی حضرت سرخ شده است.
در م...
خدا میداند مردم تا چه اندازه از علم و نور و معنویت دور هستند! زمانی محمد حنفیه در مجلس سلیمانبنعبدالملک مطالبی فرمود، سلیمان دید ایشان خیلی عالم و با کمال است و وجودش به ضرر او است و ممکن است مردم دور او جمع شوند، لذا تا از مجلس بیرون رفت، یکی را فرستاد تا او را مسموم کند! چون عالم بود! زیرا اگر ...
مرحوم امام١ هم کم نظیر بود. ۹۶ سال عمر کرد، و انسانی بود که بدون ریاضت، مهذب بود. چنین انسانی که بدون ریاضت، آرام، ساکت و خیلی کم حرف باشد و به جا حرف بزند، بنده کم دیدهام....
عجیب اینکه کفار در مقام هدایت و ارشاد ما، پیشنهاد صلح و سازش به ما میدهند، مانند عالم اخلاقی که با فرد جاهل و ضعیف الاخلاقی روبرو است و میخواهد او را راهنمایی و نصیحت مشفقانه و دوستانه کند، اما در باطن مطلب شاید دست خودشان در کار باشد، این همه اسلحه از کجا تهیه و خریداری میشود؟ چه این جا و چه آن ...
صاحب کشفاللثام نوشته است: من در سن پانزده سالگی از معقول و منقول فارغ شدم. صاحب مقابس هم میفرماید: برای من همچنین چیزی اتفاق افتاد، ولی حوادث روزگار، «حالَتْ بَینَنا»؛ (بین من و او، فاصله انداخت)
در محضر بهجت، ج۲، ص۵۸
...
وقتی معاویةبنیزیدبنمعاویه اعلام کرد که خلافت حق اولاد علی و اهلبیت علیهمالسلام است و بنی امیه آن را غصب کردهاند، مروان لعین به ابن زیاد خبر داد که: «دیدی این جاهل چه کار کرد؟! زود خودت را برسان، که اگر تأخیر کنی خلافت از دست ما رفته است.» بیانات و اقرارهای معاویةبنیزید شوخی نیست، او برای حق...
خدا رحمت کند١ مرحوم فاضل قائنی صاحب این کتاب را! که پنجاه سال پیش در حیاط و صحن مسجد هندی در نجف اشرف، کتاب باب حادی عشر یا تجرید را برای گروهی از طلاب حدود ده الی پانزده نفر تدریس میکرد. دارای صدای جذاب و بلند بود، به گونهای که صدایش از دور شنیده میشد. ایشان با آقا شیخ محمد حسین تهرانی ملازم بود...
مرحوم آخوند فاضل اردکانی خیلی با دست بوسیدن مخالف بود، سیدی آمد و به ایشان گفت: شخصی سفارش کرده که از جانب او دستتان را ببوسم، ایشان هم به او و هم به واسطه بد گفت و سخت ناراحت شد بعد که غضبش فرو نشست، گفت: «خدایا، اولاد پیغمبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم را ناراحت کردم، دلش را آزردم.» سپس دستش را دراز ک...