صفحه اصلی

در حال بارگیری...

اهمیت عمل به یقین

خداوند توفیق دهد که عمل کنیم به آنچه می‌دانیم و آن را زیر پا نگذاریم، چشممان را نپوشانیم، اگر انسان بخواهد چشم خود را بر حقیقت بپوشاند به راحتی دست خودش را جلوی چشم می‌آورد و قسم می‌خورد که الان روز را نمی‌بینم. «مَنْ عَمِلَ بِمَا عَلِمَ وَرَّثَهُ اللهُ عِلْمَ مَا لَمْ یَعْلَمْ»۱؛ اگر کسی به آنچه می‌داند عمل کند، خداوند مجهولاتش را تبدیل به معلومات می‌کند، به همان دلیل که همین معلومات را هم در زمان بچگی و طفولیت نداشت. این معلومات را هم خداوند به تدریج به او یاد داده. اگر کسی معلومات خود را زیر پای خودش نگذاشت، خیالش راحت باشد، خاطرش جمع باشد، و بداند که در وقت لزوم نسبت به مجهولات عالِم خواهد شد. بلکه از این بالاتر هم در روایت هست: «مَنْ عَمِلَ بِمَا عَلِمَ كُفِیَ مَا لَمْ یَعْلَمُ»۲، یعنی ای کسی که به معلومات خود عمل می‌کنی! نگران مجهولات خودت نباش! همان‌هایی که همین مقدار معلوم را به تو دادند بیشتر از این مقدار هم برایت معلوم می‌کنند، تو در فکر نباش، غصه‌اش را نخور. اگر بخواهند می‌توانی کتاب را برداری نگاه بکنی و مجهولت را پیدا بکنی، اینها هدایت‌های خداست. هیچ‌کس نیست که بگوید من تابه‌حال وعظ هیچ واعظی را نشنیده‌ام، از هیچ ناصحی هیچ نصیحتی نشنیده‌ام. اگر بگوید دروغ گفته. حالا که شنیدی، عمل کردی یا نکردی؟ اگر به اینها عمل کرده بودی الان روشن بودی! چرا؟ به‌جهت اینکه خودشان گفتند که با عمل به معلومات، مجهولات را برای شما روشن می‌کنند. اگر به معلومات خودتان عمل نکنید و فقط بخواهید بشنوید و بشنوید، پس کی می‌خواهید عمل کنید؟ وقتی پرده برداشته شد؟!

اگر کسی معلومات خود را زیر پای خودش نگذاشت، خیالش راحت باشد، خاطرش جمع باشد، و بداند که در وقت لزوم نسبت به مجهولات عالِم خواهد شد

باید بدانید که اگر نصایح و مواعظ الهی را زیر پا گذاشتید قطعأ خبری نخواهد بود. چرا؟ برای اینکه این مطالب را برای بازی و سرگرمی یاد نمی‌دهند، یاد نمی‌دهند که بنویسیم و کناری بگذاریم، مثل اینکه نسخه را از طبیب بگیریم و در جیب بگذاریم. ما که برای نسخه طبیب پول خرج کردیم، آیا نباید به آن عمل کنیم؟ اگر عمل کنیم دیگر مشکلی نخواهیم داشت. اگر از مواعظ اثر گرفته بودیم الان روشن بودیم. آیا می‌شود با ورق‌زدن کتاب، دوای این مرض را پیدا کنیم؟!

باید بدانیم ما خودمان استاد خودمان هستیم، بیاییم نگاه کنیم مبادا معلوماتمان را زیر پا گذاشته باشیم. محال است عبودیت و ترک معصیت باشد، بااین حال آدم بیچاره باشد، نداند که چه بکند و چه نکند. «وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ»۳. عبودیت، ترک معصیت و اتقان در عمل است. اگر کسی گفت «نمی‌دانم چه کنم» به‌خاطر آن است که معلومات را زیر پا گذاشته است. اگر گفت «آیا کسی هست که مرا راهنمایی کند؟» باید بگوییم با این همه راهنمایی‌هایی که شده چه کردی؟ آیا آن هدایت‌ها را چیزی به حساب آوردی؟ «كُونُوا دُعَاةً لِلنَّاسِ بِغَيْرِ أَلْسِنَتِكُمْ»۴ با عملتان دعوت به سوی خدا کنید، نه با زبانی که معلوم نیست همراه عمل هست یا نه! نه با گوینده‌ای که معلوم نیست خودش عمل بکند یا نکند، تا چه رسد به آن کسی‌که می‌شنود. نگاه کنید به کسانی‌که به آنها اعتقاد دارید، به عمل آنها نگاه کنید، از عمل آنها سرمشق بگیرید، خودِ همین دعوت است، با کسی نشست‌وبرخاست کنید که به‌محض اینکه او را می‌بینید به یاد خدا و طاعت او بیفتید. با کسانی‌که در فکر معاصی هستند و انسان را از یاد خدا بازمی‌دارند، نشست‌وبرخاست نکنید.

محال است عبودیت و ترک معصیت باشد، بااین حال آدم بیچاره باشد، نداند که چه بکند و چه نکند

همه ما می‌دانیم که مشکلات زیر سر خودمان است. هر انسان عاقلی بدکارها را می‌شناسد، نگاه می‌کند که امروز و فردا و پس‌فردا چطور شکست می‌خورند و هلاک می‌شوند. می‌توان از بی‌ادب‌ها هم ادب یاد گرفت، انسان‌ها دو قسمت می‌شوند: متأدّب و غیر متأدّب، یقین‌دار و شاکّ. یقین‌دار تا به آخر به سوی یقین می‌رود، به شرطی که پایش را از گلیم یقینیات خودش درازتر نکند، از یقینیات غفلت نکند، با یقین راه برود، وقتی یقین ندارد توقّف و احتیاط کند تا به یقین برسد. یکی از اشکالات بزرگ ما همین است که ما بااینکه یقین داریم، اما گویا بی‌ یقین هستیم. با امور یقینی معامله یقینی نمی‌کنیم، با امور غیر یقینی معامله غیر یقینی نمی‌کنیم. اگر این‌طور بودیم در همه حالت‌ها راحت بودیم، حتی اگر یقین داشتیم که شهید می‌شویم. مگر شهید شدن چیست؟ مگر شهید شدن شکست خوردن است؟ نخیر، سیدالشهدا (علیه السلام) شکست نخورد بلکه غالب شد، همین حالا هم سیدالشهدا (علیه السلام) نزد اهل بصیرت غالب است. زمانی خواهد آمد که اکثر مردم یقین پیدا خواهند کرد که راهی که رفته‌اند راه خلاف بوده است. خواهند فهمید راه بدی بود که رفته‌اند، هفتاد و چند سال با افکار شیوعی۵ زندگی کردند، بر ضد دین تبلیغات کردند، کارهای بسیاری کردند، هرکس را که با خودشان مخالف بود کشتند، بعد فهمیدند که آخر این راه، چاهِ هلاکت است، آخرش هیچ چیز نیست. این درندگی و توحّش از آنجاست که از روز اول خدا را فراموش کرده‌اند. خاطرتان جمع باشد اینها هم با همه تشخّصاتی که دارند در آخر پشیمان می‌شوند، اما روزی که این پشیمانی هم شاید فایده‌ای به حالشان ندارد. محال است با این بادهای مخالفی که می‌وزد، خانه‌های کاغذی بقا و دوام و ثبات داشته باشند، محال است که بقا داشته باشند، این بقایایی که می‌بینید در میان درندگان هم هست. درندگان در شب و روز مشغول این فکر هستند که طرف مقابل را چگونه به هلاکت برسانند. اینها به دین کسی هم کاری ندارند مگر آن مقدار که مقدمه ریاست خودشان و توسعه سلطنت خودشان باشد. دین برای اینها ارزشی ندارد، اگر بتواند دین را به‌نحوی با اهداف سیاسی خودشان هماهنگ کنند متدیّن می‌شوند، همه ایشان می‌روند در کلیسا و کنیسه و عبادت می‌کنند. خودشان متعبّد می‌شوند تا متعبّدین را با خود همراه کنند. در فکر قول و مقال نباشید، در فکر عمل باشید. اگر در فکر عمل به معلومات باشید آسوده خاطر باشید که شکست نخواهید خورد، بلکه روزبه‌روز روشن‌تر می‌شوید.

سخن دوست، ص۶۵

۱. قطب‌الدین راوندی، الخرائج و الجرائح، ج ٢، ص ٨٥٨.

۲. شیخ صدوق، التوحید، ص ۴۱۶.

۳. ذاریات، آیه ۵۶.

۴. کلینی، الکافی، ج۲، ص۷۸.

۵. کمونیسم.

 


دانلود صوت / اهمیت عمل به یقین

آخرین مطالب

نمایه‌ها

فیلم ها