حجتالاسلام و المسلمین عابدینی:
خدا رحمت کند حضرت آیت الله بهجت را. میفرمودند _ [البته] به صورت غائب امّا معلوم بود که خودشان هستند _ که عبور میکردند چند نفر و دیدند که چندنفر دارند از جلو میآیند. بعد گفتند که ایشان میفرمودند این شخص گفت من ببینم آن [شخصی] که دارد میآید از جلو از بین بقیه، حالا در بین آنها هم این شخص! آیا امام است یا نه برای این من در دلم سلام میکنم به حضرت، ببینم جواب ایشان داده میشود یا نه وقتی از کنار ما رد میشوند؟ میگوید وقتی رد شدند دیدم جواب سلام را داد! معلوم شد که حضرت است. بعد به بقیهی دوستان کناریش گفت دیدید؟ گفتند چه را؟!
یا میفرمودند در سامرا _ اگر اشتباه نکنم چون اینها سالیان زیادی گذشته گاهی آدم ممکن است بعضی از جزئیاتش را اصلش را نه خطائی در تطبیق جزییات باشد _ ایشان فرمودند در سامرا یک کسی _ البته بارها میفرمودند یک کسی یک دفعه فرمودند که خلاصه مثلا خودشان _ یک کسی نشسته بود کوری در یک شبستانی از این حجرههایی که کنار صحنها است؛ رفت از یک کوری پرسید که حضرت از کدام در خارج شد؟ حالا این همه آدم در صحن آنجا بوده [است و] این در بینشان [شخص] کور را انتخاب کرده است، آن هم سوالش [این بوده است] که حضرت [حجت علیهالسلام] از کدام در خارج شده است؟! آن [شخص کور] هم گفته بود از آن در!! یعنی او هم خلاصه خبر داشته [است].