اولین بار پنجاه سال پیش، سرِ درس آقای بروجردی رحمهالله، کنار هم نشسته بودند. بعد از درس، چند دقیقهای همصحبت شده بودند، از حال و روز همدیگر حرف زده بودند، از خانوادۀشان، از زندگیشان و از درسشان.
***
حالا بار دومی بود که هم را میدیدند؛ با خوشحالی پیش رفت و سلام کرد. خواست بگوید که فلانی است؛ و نشانی درس آقای بروجردی رحمهالله را بدهد، که آقا به اسم صدایش کرد و علیکمالسلامی گفت، حتی احوال برادرهایش را به نام پرسید.