صفحه اصلی

در حال بارگیری...
شبکه‌های اجتماعی

عکس‌نوشت سه‌شنبه ١٢ شهریور ماه ١٣٩٨

بر اساس خاطرۀ حجت‌الاسلام و المسلمین علی بهجت

می‌دانست شانزده ماهش بوده که مادرش مریض شده و از دنیا رفته  است. خواهرش این‌ها را برایش گفته بود. از چادر سفید گل‌دار مادرشان برایش گفته بود. از هر چه یادش بود. یک شب خواب مادرش را دید؛ مادر چادرش را روی صورتش گرفته  بود...
با همان چادر گل‌دار که خواهرش گفته بود، رویش را پنهان کرده بود.  هر چه کرد رویش را ندید.
بیدار شد، نمی‌دانست چرا مادرش نگذاشت او چهره‌اش را ببیند.
چقدر برای دیدنش دل‌تنگ بود! محمدتقی با خود فکر کرد: «شاید اگر چهره‌اش را می‌دیدم، دل‌تنگی‌ام بیشتر می‌شد.
شاید مادر نخواسته بود با ایجاد محبت، فرزند را، حتی برای چند  لحظه، از تحصیل و تهذیب باز دارد.»
آدمی‌ست دیگر، دل‌تنگی امانش را می‌برد...
 

این بهشت، آن بهشت، ص۵٠

آخرین مطالب

نمایه‌ها

فیلم ها