صفحه اصلی

در حال بارگیری...
بیانات

برنامه اصلاح فرد و جامعه در زمان غیبت

همه می‌دانیم زعیم ما در این زمان غیبت، دست‌بسته و زندانی است و حق ندارد در میان جمعیت، خود را معرفی کند و نشان دهد.

آقایی گفته بود: در خواب دیدم گروهی آمدند از شهر عبور کنند، مخفیانه با هم وعده گذاشتند که خود و جای خود را پنهان کنند و پس از خرید از بازار و انجام کارهایشان، یکی‌یکی در محل و یا قهوه‌خانه‌ای خاص همدیگر را ببینند. نعوذُبالله مثل قاچاقچی‌ها و دزدها که از شهر و اهل آن در وحشتند، جداجدا و یکی‌یکی در فلان محل یا قهوه‌خانه یکدیگر را ملاقات کنند. تا اینکه در خواب دیدم دور هم جمع شدند، همه آدم‌های نورانی بودند، به‌حدی که نمی‌شناختم رئیس آنها کدام است، و مُعَمم نبودند جز یکی از آنها، ولی از بس نورانی بودند تشخیص نمی‌دادم که او رئیس است. یکی از آنها درباره من چیزهایی می‌گفت، خبرهایی می‌داد. یک مرتبه یکی از آنها به او اشاره کرد که دیگر نگو، و او ساکت شد، از اینجا فهمیدم که رئیس همان شخص است و متوجه شدم که مُعَمم در میان آنها فقط او بود. بله، کار صاحب ما عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف، نعوذبالله به جایی رسیده که یقین داریم بسیاری از حکومت‌ها، او و یارانش را مفسد و جانی و اخلالگر می‌دانند و اگر به آنها دسترسی پیدا کنند، اعدام می‌کنند! اگر ما او را نمی‌شناسیم، او همه ما را می‌شناسد و می‌داند و می‌بیند. بالاخره، در این عصر بین ما و زعیم ما فاصله افتاده و او گرفتار است، خدا می‌داند اگر نُواب اربعه زیادتر بودند چه بلاهایی بر سر آنها می‌آوردند! اگر چه علمای بزرگی همچون شیخ مفید قدس‌سره بوده‌اند، ولی نواب اربعه از جهاتی راجح بوده‌اند. برای نمونه در مجلسی در بغداد یکی از علمای عامه از حسین‌بن‌روح سؤال کرد: خلیفه بعد از پیغمبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم کیست؟ او گفت: صحیح پیش ما این است که خلیفه بعد از رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم عبارت‌اند از: ابوبکر، عمر، عثمان و علی!١ بعد گفتند: چه نسبت‌ها و تهمت‌ها به این آقا می‌زدند که رافضی است، در صورتی که خود صریحاً اعلام می‌کند که مذهبش مثل ماست! اگر این تقیه‌ها نبود، آنها هم نبودند؛ ولی با تقیه، آن چهار نُواب چهارصدتا شدند! عامه خیلی از تقیه ما ناراحتند و فحش‌ها نثار ما می‌کنند.

آیا با وجود این می‌شود در این زمان غیبت کاری کرد؟! آیا مقاتله و جهاد، بر ضرر مسلمانان تمام نمی‌شود؟! حال اگر مقاتله نشد و یا نکردیم، آیا راهی برای اصلاح خود و اصلاح دیگران و جامعه داریم یا نه؟ آیا راهی جهت حفظ خود از فساد و اصلاح فاسدهای قابل‌اصلاح در جامعه وجود دارد یا خیر؟ به گمان بنده این یک راهی است که هیچ‌کس نمی‌تواند انکار کند که نشدنی است، و یا اینکه پیش نمی‌رود و بی‌نتیجه و بی‌فایده است. و درعین‌حال، اشکالاتی و معذوراتی را که راه‌های دیگر دارند، ندارد. آن راه این است که هر شخصی باید برنامه اصلاحیه‌ای برای خود تهیه کند؛ به این صورت که مشخص کند اینها اصول اعتقاداتی است که من به آنها یقین دارم، در زمینه توحید و نبوت و امامت و…، و اینها معتقدات بنده است و از روی دلیل بدان عقیده دارم، خواه اظهار بکنم یا نکنم، و خواه چیزی اتفاق بیفتد، یا نیفتد، حتی اگر حکومت، دست سفیانی بیافتد و من مجبور شوم که از روی تقیه به او بگویم: أَلْحَق مَعَک (حق با تو است) چون اگر نگویم کشته می‌شوم، و یا نزدیکان و دوستانم کشته می‌شوند، اشکالی نداشته باشد.

پس از آنکه انسان برنامه خود را درست کرد، باید اول خودش به آن التزام عملی داشته و به آن متعهد شود تا از ناحیه آخرتی خاطرجمع گردد، و پس از آنکه خود را با این برنامه اصلاحی اصلاح کرد، می‌تواند دیگران را، هرچند افراد مُنصِف را، با خود هم‌عقیده کند، و تدریجاً به افراد بگوید که این عقیده من است و این هم دلیل من.

به این ترتیب، هرکس می‌تواند کم‌وبیش دیگران را در برنامه صحیح خود داخل کند. آن افرادی که به این برنامه عمل می‌کنند، اول خود را اصلاح می‌کنند و بعد به نوبه خود با فرد سومی مطرح می‌کنند، و مانند شخص اول او را به طریقه صحیح خود دعوت می‌کنند.

بدین ترتیب، هر طالب اصلاحی، از روی برنامه و ادله صحیحه، وقتی خود را اصلاح کرد، دومی و سومی و چهارمی و… را اصلاح می‌کند، و کار به جایی می‌رسد که محیط و افراد جامعه همه صالح می‌شوند. آیا این مطلب قابل تشکیک است؟!

با این راه، اهل ایمان و عُقلا و اهل انصاف صالح می‌شوند، و لازم نیست شمشیر به دست بگیریم و با اهل باطل محاربه کنیم و یا با اهل حق محاربه کنیم؛ زیرا در جنگ، شروط محاربه لازم است که برای همه و همیشه میسر نیست، ولی ما با این راه می‌توانیم شرایطی را فراهم نماییم که گروه‌های بسیار و جامعه را اصلاح کنیم و شرط آن چیزی جز اصلاح خود و اصلاح غیر، نیست. اگر کسی در این کار جدی باشد، گمان نمی‌کنم پشیمان شود، و اگر این برنامه به دست افراد منصف افتاد، دیگری را اصلاح می‌کند و آن دیگری هم همین‌طور، و در نتیجه، برخلاف امراض مُسری، اصلاحات مسری، تحقق پیدا می‌کند.

خداوند متعال می‌فرماید: «وَ مَنْ أَحْياها فَكَأَنَّما أَحْيَا النَّاسَ جَميعاً؛ هرکس یکی را احیا کند، گویا همه مردم را احیا کرده است».٢ منظور از حیات در این آیه شریفه، نجات‌دادن از ضلالت و گمراهی در دین است. این راه اصلاح را نباید کالعَدَم و نشدنی حساب کنیم، وگرنه پشیمان می‌شویم از اینکه می‌توانستیم عادل و صالح فراهم کنیم و نکردیم، و در وُسع ما بود و قدرت داشتیم که دنیا را به امن و امان و عدالت وادار کنیم و نکردیم. انوشیروان از مزدک پرسید: قاتل را می‌کشی؟ گفت: نه. گفت: اگر او را نکشی ممکن است صد نفر دیگر را بکشد. او را و صدهزار تابع او را در یک روز، در یک مجلس کشت.

در محضر بهجت، ج۲، ص۲۳
  • ١. ر.ک: بحارالانوار، ج۵۱، ص۳۵۶؛ الغیبة طوسی، ص۳۸۴.
  • ٢. مائده: ۳۲.

آخرین مطالب

نمایه‌ها

فیلم ها