و معاملۀ خدا با مؤمنین و اهل کفر و فسق در دنیا، مثل کسى است که دو بنده داشته باشد که یکى را نهایت محبت و دوستى داشته باشد، و دیگرى در نظر او خوار و پست باشد. پس اوّلى را از لهو و لعب منع مىکند، و او را در مکتب محبوس مىسازد تا علم و ادب بیاموزد؛ و او را در هنگام مرض، دواهاى ناگوار مىخوراند، و طعامهاى لذیذ را از او باز مىگیرد. ولى دومى را به حال خود وا مىگذارد تا هرچه دلخواه او است، چنان کند؛ و شب و روز خود را به بازى صرف کند. پس اگر این بنده چنین داند که مولاى او، او را دوستتر دارد، بسى نادان و احمق خواهد بود. و از این سبب بود که اکابر (بزرگان) دین، هروقت که دنیا به ایشان رو مىکرد، محزون مىگشتند و مىگفتند: نمىدانیم چه گناهى از ما سر زده! …