صفحه اصلی

در حال بارگیری...
بیانات

عبای شما مال من!

طلبه‌ای عبا نداشته، عده‌ای از طلاب به او می‌گویند: راهی به تو نشان می‌دهیم، بدان عمل کن، صاحب عبا می‌شوی؛ زمانی که آقای شربیانی رحمه‌الله به حرم مشرف، و مشغول زیارت شد، عبای ایشان را از دوشش بردار، اگر گفت: چرا؟ بگو: شماعباهای متعدد دارید و من ندارم.

درهرحال، طلبه‌ها در صحن نشستند و آقای شربیانی ـ که هر روز یک لباس می‌پوشید و شاید تاجر زاده بود ـ وارد حرم شد و آن طلبه نیز به دنبال آقا وارد حرم شد، طولی نکشید دیدند که وی خوشحال از حرم بیرون آمد، ولی بدون عبا. گفتند: چرا به حرف ما گوش نکردی؟ چرا عبای ایشان را برنداشتی؟ گفت: گوش کردم و عبا را از دوش ایشان برداشتم، ولی آقا به من فرمود: چرا عبای مرا برداشتی؟ گفتم: عبا ندارم و شما عباهای متعدد دارید. بعد به من فرمود: عیبی ندارد، عبا مال شما باشد، اما آیا شما راضی هستید که من بدون عبا به منزل بروم. گفتم: پس عبا مال من باشد و من آن را تا منزل به دو مجیدی (واحد پول) به شما اجاره می‌دهم، و او قبول کرد.

سپس همراه آقا تا منزل رفت و عبا و دو مجیدی را در منزل از آقا گرفت!

آقای شربیانی در نجف در کوچه بن‌بستی خانه‌ای داشت که به پایین پله می‌خورد و خانه ایشان درست روبه‌روی پله‌ها قرار داشت که اخیراً دست دیگران بود و ما آنجا در درسی شرکت می‌کردیم.

در محضر بهجت، ج۲، ص۳۳۶

آخرین مطالب

نمایه‌ها

فیلم ها