زمخشری در علم کلام، معتزلی است؛ و با اشعریها خیلی بد بوده و به آنها بد میگفته است. برعکس شاگردی داشته اشعریمذهب که با معتزله خیلی بد بوده است. کتاب ربیعالابرار زمخشری روایاتی دارد که عامه از آن نقل میکنند.
در احوال زمخشری دارد که سروده است:
اِذا سَأَلوا عَنْ مَذهَبی لَمْ اَبُح به وَ اَکتُمُهُ، کتْمانُهُ لِی اَسْلَمُ
فَاِنْ حَنَفیاً قُلْتُ، قالُوا بِأَنّنی یبیحُ الطَّلی وَ هُوَ الشَّرابُ المُحَرَّمُ
وَ إِنْ مالِکیاً قُلْتُ، قالُوا بِأَنّنِی یبِیحُ لَهُمْ أَکلَ الْکلابِ وَ هُمْ هُمُ
وَ إِنْ شافِعِیاً قُلْتُ، قالُوا بِأَنّنِی یبِیحُ نِکاحَ الْبِنْتِ وَ الْبِنْتُ تَحْرُمُ
وَ إِنْ حَنْبَلِیاً قُلْتُ، قالُوا بِأَنّنِی ثَقِیلٌ، حُلُولیٌّ، بَغِیضٌ مُجَسِّمُ
(هر گاه از مذهب من بپرسند، مذهب خود را فاش نمیکنم و آن را کتمان میکنم؛ زیرا کتمان آن برای من سالمتر است.
اگر بگویم حنفی هستم، میگویند که او شراب را مباح میداند، درحالیکه آن قطعاً شراب حرام است.
و اگر بگویم مالکی هستم، میگویند که او خوردن گوشت سگ را جایز میداند، درحالیکه آنان خود سگ هستند.
و اگر بگویم شافعی هستم، میگویند که او ازدواج با دختر خود را جایز میداند، درحالیکه ازدواج با دختر خود قطعاً حرام است.
و اگر بگویم حنبلی هستم، میگویند که او قائل به جسمبودن خدا میباشد)
ولی اقرار به مذهب خود نمیکند، با اینکه از قدمای علمای سنیهاست.
شیعه هم کأنّه نمیتواند به مذهب خود اقرار کند. بااینحال، اجتماع کردهاند بر جواز مذاهب اربعه، و شیعه چون از آن اربعه خارج است، لذا نزد آنها مشرک و کافر شمرده میشود، به جرم اینکه پیرو علی علیهالسلام است!