اهل تسنن میگویند: پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم در بیماری آخر که منجر به رحلت او شد، به ابیبکر امر فرمود که «برو به جای من با مردم نماز بخوان» و این فرمان را دلیل بر احقّیت ابیبکر به خلافت میدانند.
میگوییم: آیا معنای این سخن که تو برو نماز بخوان، استخلاف و تعیین جانشین و رهبری است؟! از آن گذشته، اگر حضرت به او دستور داده بود، پس چرا خود با آن حال کسالت تشریف برد و او را کنار زد و خود به نماز ایستاد؟! عامه اصل این جریان را به سه صورت از عایشه نقل کردهاند! وقتی خلاف واقع بودن حدیث از سوی شخصی معلوم شد، آیا باز قابلیت آن را دارد که چهل هزار حدیث نقل کند؟!
مرحوم اُزری۱ ـ که ظاهراً شخص فاضلی بوده است ـ در قصیده معروف خود که مطلع آن این بیت است:
«إِنمَا الْمُصْطَفی مَدِینَةُ عِلْمٍ وَ هُو الْبابُ مَنْ أَتاهُ أَتاها»
(محمد مصطفی صلیاللهعلیهوآلهوسلم شهر علم، و علی علیهالسلام درب آن است و کسی به شهر راه دارد که از درِ آن وارد گردد)
خطاب به او میگوید:
«حَفِظَتْ أَرْبَعینَ ألْفَ حَدیثاً وَ مِنَ الِذکرِ آیةً تَنْساها؟!»۲
(چگونه چهل هزار حدیث را حفظ نمود، ولی یک آیه از قرآن را فراموش نمود؟)
گویند: صاحب جواهر فرموده است: «من حاضرم ثواب تمام جواهر در نامه عمل اُزری ثبت گردد، و ثواب قصیده او برای من نوشته شود».
واقعا اُزری در سرودن این قصیده به روحالقدس مؤیّد بوده است.