صفحه اصلی

در حال بارگیری...
ویژه‌نامه بشارت از حضرت حجت (عج)

مطلب پانزدهم: دوازده نور

 

دوازده  امام علیهم‌السلام اوصیاء پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم به اذعان مخالفین

یادم می آید که بنده همان وقتی که در نجف بودم، بیست روایت جمع کردم، که رُواتش با هم تداخل ندارند [از نظر سندی] و بدون این‎که هیچ‎کدام از آن‎ها به خود امام علی  علیه‌السلام منتهی شود. در [سلسله راویان] آن‎ها ابوبکر هست، عمر هست، عثمان هست؛ همه رجال اهل سنّت هستند که نقل کرده اند. روایت از حضرت رسول صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم است که ائمه اثنی عشر علیهم‌السلام را تسمیه نموده و حضرات حسن علیه‌السلام و حسین علیه‌السلام را ذکر کرده است؛ به این مضمون که: «یَکُونُ بَعْدي إثْناعَشَرَ خَلیفَةً، تاسِعُ أوْلادِ الْحُسَیْنِ، صاحِبُهُمْ» (پس از من دوازده جانشین خواهد بود که نهمین فرزند حسین علیه‌السلام صاحبِ از میان ایشان خواهد بود). در واقع، این روایات پیش آن‎ها متواتر است، زیرا تواتر نزد عامه نسبت به شیعه خیلی آسان‎تر ثابت و حاصل می‌شود. حتی اگر کسی از شیعیان بگوید برای اثبات حقانیت شیعه فقط به روایات واضحه از منابع و مصادر اهل تسنن تمسّک کرده‌ام، ابداً گزاف نگفته است.

 

بنده همان وقتی که در نجف بودم، بیست روایت جمع کردم، که رُواتش با هم تداخل ندارند [از نظر سندی] و بدون این‎که هیچ‎کدام از آن‎ها به خود امام علی  علیه‌السلام منتهی شود. در [سلسله راویان] آن‎ها ابوبکر هست، عمر هست، عثمان هست؛ همه رجال اهل سنّت هستند که نقل کرده اند. روایت از حضرت رسول صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم است که ائمه اثنی عشر علیهم‌السلام را تسمیه نموده و حضرات حسن علیه‌السلام و حسین علیه‌السلام را ذکر کرده است؛ به این مضمون که: «یَکُونُ بَعْدي إثْناعَشَرَ خَلیفَةً، تاسِعُ أوْلادِ الْحُسَیْنِ، صاحِبُهُمْ» (پس از من دوازده جانشین خواهد بود که نهمین فرزند حسین علیه‌السلام صاحبِ از میان ایشان خواهد بود)

مطلب پانزدهم:

دوازده نور

مسأله امامان دوازدهگانه علیهم‌السلام نزد شیعه و سنّی به تواتر نقل شده، بلکه سابقه آن از این هم فراتر میرود و در کتب آسمانی پیشین مثل تورات هم مطرح گردیده است. بهطور کلی وقتی مطلبی حقیقت داشته و صدق و راستی در آن باشد، هر چه زمان بگذرد، زوایای آن و شواهد صدق آن نزد عموم واضح تر میشود و در باور مردم استقرار پیدا میکند؛ درست بر خلاف مطلب کذب که متزلزل و متذبذب است و هر چه زمان بگذرد، عدم حقانیت آن آشکار میگردد.

 شواهد صدقی که برای یک مطلب میتواند اقامه شود، به سه دسته قابل تقسیم است: امور سابق بر آن مطلب، امور مقارن و هم زمان با آن، و امور لاحقی که بعد از آن محقق میشود.

 وقتی یک مسأله حقانیت داشته باشد، دیده میشود که شواهد سابق و مقارن و لاحق آن، همگی با آن مسأله توافق دارند و هماهنگ هستند. البته این هماهنگی امور سابق و مقارن و لاحق، فقط نزد باورمندان به آن امر نیست، بلکه موافق و مخالف و بیطرف در فهم و اعتراف به آن متفق هستند.

مسأله وصایت دوازده خلیفه و امام علیهم‌السلام بعد از پیامبر اسلام صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم از این قبیل است، چون عدد، مفهوم بسیار واضح و بدون تردیدی دارد. در تحقق یک امر مترتّب و سلسلهوار تاریخی، عدد دوازده عدد بزرگی است، و اگر ادعا شود که این امر سلسلهوار به صورت اتفاقی رخ داده است، اغلب مردم نمیپذیرند؛ بهخصوص اگر سابقه قابل فهمی برای همگان داشته باشد؛ همچنان که مسأله دوازده امام علیهم‌السلام همین گونه است و سابقه الهی دارد.

ابن تیمیه یکی از سرسختترین مخالفان شیعه و مخالف اعتقاد آنها به دوازده امام از اهل بیت علیهم‌السلام به حساب میآید. اعتراف شخصی مانند او در كتاب «منهاج السنة» درباره امامان دوازده گانه، میتواند سابقه ریشهدار این مسأله را نزد هر انسان منصفی آشکار کند. ابن کثیر دمشقی نیز که شاگرد معروف اوست، هم کتابی در تفسیر با نام «تفسیر القرآن العظیم» دارد که نزد اهل سنّت و تمام سلفیها از اعتبار و اشتهار برخوردار است و هم کتابی معروف در تاریخ به نام «البدایة و النهایة» دارد. جالب این است که او، در هر دو کتابش به مناسبتی از استادش نقل میکند که بسیاری از اهل کتاب و یهود، مدتی پس از مسلمان شدن، شیعه میشوند، چون از سابق، بشارت تورات به دوازده عظیم در امت اسلامی را شنیده بودند و انطباق آن بر ائمه اهل بیت علیهم‌السلام را واضح میبینند که چگونه با گذشت قرنها قلوب را تسخیر کردهاند و هر چه میگذرد، صدق و حقانیت آنها بیشتر آشکار میشود، و چون ذهن آنها، بر خلاف سنّیها از ابتدا با جریان سقیفه و توجیه عملکرد کارگزاران آن، انس نگرفته است، میتوانند به سرعت بفهمند که دوازده امام که بشارت تورات است و نیز تمام مسلمین از شیعه و سنّی هم از پیامبر اسلام صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم نقل کرده اند، چه کسانی هستند.

 ابن تیمیه در کتاب «منهاج السنة» پس از ذکر بشارت حدیث رسول اللّه صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم، میگوید این دوازده خلیفه همانها هستند که بشارت به آنها در تورات آمده است: «وَ هؤلاء الاثنی عَشَر خَلِيفَةً هُمُ الْمَذْكُورُونَ فِی التَّوْرَاةِ حَيْثُ قَالَ فِي بِشَارَتِهِ باسمَاعِيلَ وَ سيلِدُ اِثْنَی عَشَرَ عَظِيماً؛ و این خلفای دوازدهگانه، همانهایی هستند که در تورات ذکر شدهاند؛ چنانکه در بشارت به اسماعیل میگوید: و او دوازده عظیم را به دنیا خواهد آورد.»١

او پس از چند سطر اعتراف می کند: «وَ كَثِيرٌ مِنَ الْيَهُودِ اذا أَسْلَمَ يَتَشَيَّعُ لِأَنَّهُ رَآيَ فِی التَّوراة ذَكَرَ الاِثْنَی عَشَرَ فَظَنَّ أَنَّ هَوَلاَءَ هُمْ أُولَئِكَ؛ بسیاری از یهودیان پس از مسلمان شدن شیعه میشوند، زیرا میبینند که در تورات به دوازده تن اشاره شده است و لذا اینها گمان میکنند که این دوازده نفر همانها هستند.»

ابن‌تیمیه انتظار دارد یهودیِ مسلمان شده هم مثل او یزید را جزء این بشارت عظیم تورات به حساب آورد: «فَكَانَ اَلْخُلَفَاءُ ابوبكر وَ عُمَر وَ عُثْمَان و عَليٌ ثُمَّ تُوَلِّي مَنِ اجْتَمَعَ النَّاسُ عَلَيْهِ و صَارَ لَهُ عِزٌ و مَنَعَةُ: مُعَاوِيَةَ وَ ابْنه يَزِيدَ ثُمَّ عَبْدالْمَلكَ و أَوْلادَهُ الأرْبَعَة؛ پس خلفا ابوبکر و عمر و عثمان و علی هستند و بعد از او کسی که همه مردم بر وی اجتماع کنند و این برای او عزت و قدرت شود، تولی امور را به دست گرفت: معاویه و پسرش یزید، سپس عبدالملک و چهار فرزندش

بسیاری از اهل کتاب و یهود، مدتی پس از مسلمان شدن، شیعه میشوند، چون از سابق، بشارت تورات به دوازده عظیم در امت اسلامی را شنیده بودند و انطباق آن بر ائمه اهل بیت علیهم‌السلام را واضح میبینند که چگونه با گذشت قرنها قلوب را تسخیر کردهاند و هر چه میگذرد، صدق و حقانیت آنها بیشتر آشکار میشود، و چون ذهن آنها، بر خلاف سنّیها از ابتدا با جریان سقیفه و توجیه عملکرد کارگزاران آن، انس نگرفته است، میتوانند به سرعت بفهمند که دوازده امام که بشارت تورات است و نیز تمام مسلمین از شیعه و سنّی هم از پیامبر اسلام صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم نقل کرده اند، چه کسانی هستند.

 به هر حال، این اتفاق نظر شیعه و سنّی بر عدد دوازده، با پشتوانه بشارت تورات، هر کنجکاو عاقلی را برمیانگیزد تا بفهمد آنها کیستند.

ابن کثیر که شاگرد ابن تیمیه بود، هم در کتاب تفسیرش و هم در کتاب تاریخش همین اعتراف استاد خود را نقل و تأیید میکند: «وَ بَعْضُ الْجُمْلَةِ مِمَّنْ أَسْلَمَ مِنَ الْيَهُودِ إِذَا اقْتَرَنَ بِهِمْ بَعْضُ الشِّيعَهِ يُوهِمُونَهُمْ أَنَّهُمُ الاِثْنَی عَشَرُ فَيَتَشَيَّعُ كَثِيرٌ مِنْهُم؛ بعضی از یهودیانی که مسلمان میشوند، وقتی شیعیان به آنها نزدیک میگردند، این مطلب را به ایشان القا میکنند که آنان (دوازده امام شیعه) همان دوازده فرد مذکور در تورات هستند و در نتیجه بسیاری از آنها شیعه میشوند»٢؛ «وَ غَلَط كَثِيرٌ مِمَّنْ تَشَرَّفَ بِالإِسْلامِ فَظَنُّوا أَنَّهُمُ الَّذِينَ تَدْعُو إِلَيْهِمْ فِرْقَةُ الرَّافِضَةُ فَاتَّبِعُوهُمْ؛ بسیاری از کسانی که مشرّف به دین اسلام میگردند، اشتباه مینمایند و گمان میکنند آن دوازده امام، همانهایی هستند که فرقه رافضه مردم را به سوی آنها فرا میخواند، و لذا تابع آنها میشوند.»٣

ابن کثیر میگوید که اینها جاهل اند و باید به عالم مراجعه کنند، تا بدانند این دوازده نفر چه کسانی هستند! اما نمیگوید خود او در همین کتابش سرگردان است، و جالب است که در نقد قول بیهقی میگوید: «فَهَذَا الَّذِي سَلَكَهُ عَلي هَذَا التَّقْدِيرُ يَدْخُلُ فِي الاِثْنی عَشَرِ يَزِيدُ بْنُ مُعَاوِيةِ وَ يَخْرُجُ مِنْهُمْ عمربن عَبْدِالْعَزِيزِ الَّذِي أَطْبَقَ الائمَّةَ عَلي ... عَده مِنَ اَلخُلَفَاء الرَّاشِدِينَ؛ طبق این شیوه و فریضه ای که او اتخاذ کرده است، یزید بن معاویه داخل در دوازده امام میشود و عمر بن عبدالعزیز که همه پیشوایان، او را از خلفای راشدین حساب کردهاند، از آن خارج میشود.»۴

اگر کسی در سخن علمای عامه بنگرد، میبیند که در تعیین مصداق امامان دوازدهگانه، به چه اختلافات و تناقضگوییهایی دچار شدهاند و این خود نشاندهنده این است که، حتی عامه که در انکار یقینیات و خدشه در مسلّمات تاریخی تبحر دارند، نمیتوانند روایات متواتر را که از پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم نقل شده و دال بر وجود دوازده امام است، در کتب حدیثی متعددشان انکار کنند، و با این حال با هیچ معیار منطقی و معقولی نمیتوانند از میان خلفای خود، این دوازده امام را گزینش نمایند؛ بهطوری که هر یک از علمای آنها که دست به چنین گزینشی زده، با اشکالات متعدد از سوی سایر علمای خود آنها مواجه شده است.

در این میان، برخی همچون عبداللّه بن عمر، پس از ذکر نام چند خلیفه، از خلفایی با نامهای ناآشنایی مانند «جابر» و «سلام» و «امیر العصب» نام برده اند که به حسب تاریخی اصلاً وجود خارجی ندارند! و یا اصلاً عدالت و دوری از ظلم را که حداقل شرط عقلی و نقلی برای خلفای دوازدهگانه است، در آن رعایت نکردهاند و کسانی همچون یزید و سفاح و منصور را که حتی بین خود عامه مشهور به ظلم و فساد هستند، داخل در این امامان دوازدهگانه نمودهاند و در عین حال کسانی همچون عمر بن عبدالعزیز را که نزد آنها به صلاح و عدالت معروف است، از این گروه خارج کردهاند.۵

اما جلال الدین سیوطی که سعی میکند از میان خلفایی که به زعم خود، آنها را عادل میشمارد، کسانی را انتخاب کند، نمیتواند عدد خلفای عادل را به دوازده برساند و مجبور میشود در کنار ذکر مهدی که از اهل بیت حضرت محمّد صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم است، خلیفه دیگری را بتراشد که هیچ نام و نشانی ندارد.۶ ابن حجر عسقلانی نیز که ظاهراً علاقه خاصی به خلفای اموی داشته، سعی در گلچین کردن خلفای ظالم اموی دارد و در این میان نیز یزید بن معاویه را با تمام ظلمها و فسادهایی که کرده است، از قلم نمیاندازد و سخنی از عمر بن عبدالعزیز به میان نمیآورد.٧ سفیان ثوری نیز که همچون سیوطی به دنبال خلفای عادل گشته، نتوانسته است بیش از پنج خلیفه پیدا کند که به زعم او بتوانند شایستگی خلافت رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم را داشته باشند!.٨

همان گونه که ملاحظه میشود، یک یهودی که تازه مسلمان شده است، برایش کاملاً واضح و آشکار میشود که آنچه میتواند مصداق دوازده امام باشد، که در کتاب تورات به عنوان نشانه ذکر شده است، دوازده امام شیعه هستند که از ابتدا نامشان در روایات پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم معلوم بوده و امام مهدی عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف آخرینِ این دوازده امام است، اما علمای عامه چشم خود را بر این حقیقت آشکار میبندند!

به هر حال سابقه دوازده امام علیهم‌السلام در پیش از اسلام، بحث گسترده ای دارد و نکات دقیقی در آن است که تفصیل بیشتری میطلبد، اما شواهدی که مقارن حیات دنیوی این انوار مقدسه است، بهطور متواتر در دسترس تمام مسلمین است. از صدر اول از زبان پیامبر خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم گرفته، تا پایان غیبت صغری از زبان هر کدام از معصومین علیهم‌السلام، این مطلب آنقدر نقل شده که از حالت روایت به درایت رسیده، و بازه زمانی قریب سیصد سال فرصت کافی را فراهم کرده است تا این امر بر احدی مخفی نماند. آنچه که آیت اللّه بهجت قدس‌سره اشاره می فرماید که در ایام اقامت در نجف اشرف، بیست روایت با این مضمون جمعآوری کرده بود، از لوازم و آثار همین فرهنگسازی اهل بیت علیهم‌السلام، در طول قرنها است. همچنین کتاب معروف «کفایة الأثر فی النص علی الأئمة الاثنی عشر علیهم‌السلام»، شاهدی گویا بر این امر است. و مهمتر از این، نقش شعر است که از موضوع تخصصی حدیث و روایت فراتر میرود و افراد در بدنه اجتماع آن را تکرار میکنند و برای آیندگان باقی میگذارند.

مجموع این مسائل است که سبب واکنش عملی دستگاه خلافت میشد. آیا نمیتوان حدس زد سبب اینکه مأمون دختر خود را به ازدواج امام جواد علیه‌السلام درآورد، این بود که میخواست موعود منتظَر، از نسل او باشد؟ او این مطلب را آشکارا از قصیده معروف دعبل خزاعی در محضر مبارک امام رضا علیه‌السلام دریافت کرد؛ هر چند شاید قبلاً مکرّر به گوش او خورده بود، اما به خوبی آگاه بود که تأیید امام علیه‌السلام بر این شعر، اعتبار مضاعفی به آن میبخشد. آیا رفتار عملی دستگاه حکومت که امام هادی علیه‌السلام را به محله عسکر در سامرّا آورد تا کاملاً تحت نظر باشد، می تواند دلیلی جز اطلاع بر نزدیک شدن و کامل شدن عدد دوازده داشته باشد؟

در کتب اهل سنّت آمده است که خلیفه هفت سال تقسیم ارث امام عسکری علیه‌السلام را تأخیر انداخت، تا بفهمد که وضعیت فرزند ایشان چگونه است. اینکه امام علیه‌السلام به «عسکری» ملقب شد، خود از الطاف الهی و اتمام حجتی بر خلق است. از این رو، وقتی احمد بن حنبل شهر سامرّا را زندان مینامد، هر منصفی میفهمد که محله عسکر در این شهر، یک سلول نظامی در این شهر نظامی است.

 به هر حال تا سال ۲۶۰هـ.ق که شهادت امام عسکری علیه‌السلام است و سپس جریان غیبت صغری تا سال ۳۲۹هـ.ق، قضیه دوازده امام علیه‌السلام مستقر گردید، و با وفات نایب چهارم (علی بن محمّد سمری رضوان‌الله‌علیه) ارتباط رسمی مردم با بیت عصمت علیهم‌السلام قطع شد، و دیگر کسی نبود که در بین مردم حضور فیزیکی داشته باشد و از بیت امام عسکری علیه‌السلام دفاع کند، و آنچه مانده بود، تراث عظیم فرهنگی به جای مانده از این ۳۰۰ سال بود.

هر خلیفه عباسی که از فطانت برخوردار بود، به حقانیت اثناعشریه پی میبرد، تا اینکه نوبت به یکی از مقتدرترین خلفای عباسی رسید؛ یعنی ناصرالدین باللّه عباسی (متوفای ۶۲۲ هـ.ق) که همه مسلمین اعم از شیعه و سنّی گرایش او به عقیده دوازده امام علیهم‌السلام و حیات امام دوازدهم عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف را اعتراف کردند، و تعمیرات او برای سرداب مقدس سامرّا تا قرنها در منظر دید زوار و مراجعهکنندگان بود.

از این زمان، مرحله سوم بحث ما که امور لاحق بر امامت دوازده امام علیهم‌السلام است، شروع میشود؛ یعنی هر چه بهتدریج زمان از پایان غیبت صغری میگذشت، نخبگان فهم و فکر کمکم متوجه حقانیت ائمه شیعه علیهم‌السلام میشدند، و هر کدام از خواص و عوام که مطلب برای خودش واضح میگردید، پرچم دفاع از ائمه علیهم‌السلام و ترویج امر آنها را به دوش میکشید، و آنچه را خود بهوضوح دریافته بود، در معرض دید سایرین قرار میداد، تا آنها هم مثل او رفتار کنند و مدافع عقیده اثناعشریه شوند. مسأله دوازده امام علیهم‌السلام، هرچند بر خلفای عباسی مخفی نبود، اما هر چه میگذشت، بر اطمینان آنها افزوده میشد.

آنچه علاوه بر این امر، آنچه باعث آشکار شدن حقانیت مذهب شیعه شد، سیطره آل بویه بر بغداد بود که آنها به نوبه خود در محیطی آزاد و بیطرف به حقانیت شیعه پی بردند و وقتی قدرت حکومتی پیدا کردند، به بهترین وجهی عقاید بر حق شیعه را ترویج کردند؛ بهطوری که در سال ۳۵۲ هـ.ق کلان شهر بغداد دو روز تعطیل عمومی را برای اولین بار تجربه کرد، اولی عید غدیر در هجدهم ذیالحجه و دومی روز عاشورا بود. این امور حتی بر اندرونی بیت خلافت عباسی تأثیر گذاشت و هر خلیفه عباسی که از فطانت برخوردار بود، به حقانیت اثناعشریه پی میبرد، تا اینکه نوبت به یکی از مقتدرترین خلفای عباسی رسید؛ یعنی ناصرالدین باللّه عباسی (متوفای ۶۲۲ هـ.ق) که همه مسلمین اعم از شیعه و سنّی گرایش او به عقیده دوازده امام علیهم‌السلام و حیات امام دوازدهم عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف را اعتراف کردند، و تعمیرات او برای سرداب مقدس سامرّا تا قرنها در منظر دید زوار و مراجعهکنندگان بود.

آیا جالب نیست که خلیفه عباسی که دارای طولانیترین دوره خلافت (قریب ۵۰ سال) بود، با وجود اقتداری که در حکومتش داشت و نزد مردم به ظهور کرامات معروف بود، معتقد به وجود امام معصوم علیه‌السلام از اهلبیت عصمت و طهارت باشد؟ و جالبتر اینکه در نقل سیّد یوسف صنعانی (متوفای ۱۱۲۱ هـ.ق) در کتاب «نسمة السحر فی من تشیّع و شعر» به نقل از ذهبی (متوفای ۷۴۸ هـ.ق) آمده است که این خلیفه عباسی خودش را نایب امام دوازدهم منتظر عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف میدانست: «وَ مِنَ الْعَجَائِبِ أَنَّهُ كَانَ مِنَ الشِّيعَةِ الإمامِيَّةِ فِي الْإِمَامَةِ وَ المعتقِد وَ كَانَ يُرِي نَفْسَهُ نَائِباً لِلْإِمَامِ اَلْمُنْتَظَرْ عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف وَ بِذَلِكَ ذَكَرَهُ الذَّهَبِيُّ وَ عَجِبَ مِنْهُ؛ و از عجایب است که او در بحث امامت و اعتقادات از شیعیان امامی بود و خود را نایب امام منتظَر عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف میدانست. ذهبی نیز او را با همین خصوصیت ذکر نموده و از او تعجب کرده است.»٩

در کتاب «أعیان الشیعه» هم آمده است: «وَ الْإِمَامُ اَلنَّاصِرُ هُوَ الَّذِي بَنِيَ سرداب الْغَيْبَةَ في سَامَرَّاءَ وَ جَعَلَ فِيهِ شُبَاكاً مِنَ الْأَبْنُوسِ الفاخر او السَّاجِ كَتِبَ عَلِيٌ دَائِرُهُ اِسْمُهُ وَ تَارِيخُ عَمَلِهِ وَ هُوَ باقٍ لِهَذَا الْوَقْتِ وَ كَأَنَّمَا فَرَغَ مِنْهُ الصّناع اَلآن؛ و امام ناصر، همان کسی است که سرداب غیبت را در سامرّا بنا کرد و در آن ضریحی از چوب آبنوس فاخر یا چوب ساج ساخت و دور آن نام خود و تاریخ بنایش را نگاشت و آن تا زمان حاضر باقی است؛ گویی که همین الآن از آن فارغ شده است.»١٠

 همچنین ابن المظفر (متوفای ۶۱۷ هـ.ق) که معاصر خلیفه ناصر است، در کتابش «مضمار الحقائق»، در بیان وقایع سال ۵٨٠ هـ.ق میگوید: «وَ فِي هَذَا السَّنَةِ سَأَلْتُ اُمّالْخَلِيفَةَ أَنْ يُؤْذَنَ لَهَا فِي زِيَارَةِ مَشْهَدِ سُرّ مَنْ رَأی ... وَ خَرَجَ الْخَلِيفَةُ وَ أُمُّهُ إِلَی الزِّيَارَةُ وَ الْعَسْكَرُ في خدْمته؛ در همین سال، مادر خلیفه اجازه خواست که به زیارت حرم سامرّا برود ... خلیفه و مادرش به زیارت رفتند و سپاهش در خدمتش بودند.»

 او سپس تفصیل قضیه را ذکر میکند تا اینکه میگوید: «وَ كَانَ الْخَلِيفَهُ قَدْ تَقَدَّمَ إِلَی أُسْتَاذُ الدَّارِ أَنْ يُعْمُرَ مشهد سُرّمَنْ رَأَي وَ أَنْ يُشِيدَهُ وَ يُنْفِذَ إِلَيْهِ فَرْشاً وَ بَسْطاً وَ جَمِيعَ مَا يَحْتَاجُ إِلَيْه؛ خلیفه از استاد معمار خواست که حرم سامرّا را تعمیر کند و آن را محکم سازد و فرشها و زیراندازها و هر چیزی را که به آن نیاز دارد، به سوی او بفرستد.»١١

اکنون باید به دقت ملاحظه شود که بیت مظلوم امام هادی و عسکری علیهما‌السلام که توسط متوکل و خلیفه دیگر پس از او، در کمال غربت در شهر نظامی سامرّا محبوس و مهجور بود، چگونه پس از سه قرن توسط خود دستگاه خلافت عباسی تجلیل میشود و دارای حرم عظیمی میگردد. آیا غیر از این است که هر چه میگذرد، حقانیت ائمه اثناعشر علیهم‌السلام بر همگان آشکارتر میشود؟ حتی به آنجا میرسد که امروزه در مهد وهّابیّت و سلفیّت در مدینه منوّره و مسجد مطهّر نبوی صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم، نمیتوانند بنای تاریخی و أسماء مطهّر امامان معصوم علیهم‌السلام را که در منظر دید تمام مشرّفشدگان به مسجد شریف است، از بین ببرند! عجبا! امام منتظر علیه‌السلام که شیعه عقیده به او و حیات او دارند، با اینکه زعمای حرمین شریفین بهشدت بر ضد او و عقیده به حیات ایشان هستند، و وجود مبارکش را موهوم میدانند، چگونه نام مبارک او و آباء گرامیاش علیهم‌السلام را در منظر دید ناظران در حرم  مطهر نبوی صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم قرار دادهاند؟ آیا نام شخصی موهوم را در حرم مطهر مینویسند؟! یا اینکه برای همیشه نمیتوان حق و حقیقت را پنهان کرد؟

 

١. منهاج السنة، ج۸، ص۲۳۷.

٢. تفسیر القرآن العظیم، ج۲، ص۳۳.

٣. البدایة و النهایة، ج۶، ص۲۵۰.

۴. البدایة و النهایة، ج۶، ص٢۴٩.

۵. تاریخ الخلفاء، صص١٠-١٢.

۶. همان.

٧. فتح الباری، ج١٣، ص٢١۴.

٨. سنن ابی داوود، ج۴، کتاب السنّة، باب٧.

٩. نسمة السحر، ج۱، ص۲۵۳.

١٠. أعیان الشیعه، ج۲، ص۵۰۷.

١١. مضمار الحقائق و سرّ الخلائق، ص۱۷۷.

 
 

جهت مشاهده تمامی تولیدات رسانه‌ای مرتبط با کتاب «بشارت از حضرت حجت(عج)»، و دسترسی به مجموع صوت‌ها و فیلم‌های بیانات حضرت‌ آیت‌الله بهجت، که قابلیت دسترسی به آن‌ها از طریق بارکد(QR)، در حاشیه صفحات کتاب فراهم گردیده است، به لینک ذیل مراجعه فرمایید:

ویژه‌نامه اینترنتی کتاب بشارت از حضرت حجت(عج)

 

آخرین مطالب

نمایه‌ها

فیلم ها