با توجه به جایگاه عظیم مقام امامت، آیا امامت امام زمان عجلاللهتعالیفرجهالشریف در پنج سالگی امری معقول است؟ آیا سپردن زمام جامعه به دست کودکی که هنوز تا سن بلوغ فاصله زیادی دارد درست است؟ آیا چنین امری در تاریخ امامت و نبوت سابقه و پیشینه دارد؟
این سؤال یا بلکه به نوعی اشکال، از امتیاز خاصی برخوردار است، چون وقتی انسان بر جواب آن مطلع می شود می بیند این اعتقاد شیعه خود نوعی اعجاز برای شیعه است که نشان می دهد دستگاه عظیم معارف و عقائد شیعه متصل و هماهنگ با آموزه های وحیانی و آیات قرآن کریم است. در راستای رسیدن به پاسخ این سؤال محورهای زیر باید مورد مطالعه قرار گیرد:
١. تحقق نبوت در کودکی بر اساس آیات و روایات
خدای سبحان در قرآن کریم در سوره مبارکه مریم در دو آیه آشکارا مقام نبوت را برای کودک و خردسال اثبات می فرماید:
• ابتدا در آیه ۱۲ این سوره می فرماید: «یا یحیی خذ الکتاب بقوه و آتیناه الحکم صبیا» (ای یحیی این کتاب آسمانی را به نیرومندی بگیر و ما حکم را در کودکی به او دادیم). کسی که با آیات قرآن انس داشته باشد می فهمد که خطاب مستقیم به حضرت یحیی علیهالسلام در این آیه و تعبیر به «اخذ کتاب» و «اتیان حکم از سوی خداوند» اشاره به چه مقام بالایی دارد، چنان که در آیات متعدد قرآن اتیان کتاب و حکم قرین نبوت شده است، مثلاً در آیه ٨٩ سوره انعام پس از نام بردن از پیامبرانی مانند حضرت زکریا، یحیی، عیسی و الیاس علیهمالسلام و ... می فرماید: «اولئک الذین آتیناهم الکتاب و الحکم و النبوه» (آن ها کسانی هستند که کتاب و حکم و نبوت را به آن ها دادیم). همچنین است آیات ٧٩ سوره آل عمران و ١۶ سوره جاثیه که اتیان کتاب و حکم را هم عرض نبوت قرار داده است. از این رو بسیاری از مفسرین اهل سنت تعبیر مذکور در آیه را به معنای نبوت آن حضرت علیهالسلام گرفته اند و یا خطاب «یا یحیی» را خطاب خداوند به حضرت یحیی علیهالسلام از طریق ملک دانسته اند.١ گفتنی است طبق تفاسیر و روایات اهل سنت حضرت یحیی علیهالسلام در آن هنگام دو، سه یا هفت سال داشته اند.٢
مقام نبوت یک مقام قدسی ملکوتی است که ورای عالم زمان و مکان است، و در گرو سن و سال نیست. خداوند متعال این مقام را به هر کس از بندگان صالح خود بخواهد اعطاء می فرماید: «رَفِيعُ الدَّرَجَاتِ ذُو الْعَرْشِ يُلْقِي الرُّوحَ مِنْ أَمْرِهِ عَلَى مَنْ يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ لِيُنْذِرَ يَوْمَ التَّلَاقِ»۶ (خدایی که دارای درجات بلند و صاحب عرش است و روح را [که فرشته وحی است] به فرمانش به هر کس از بندگانش بخواهد القا می کند تا مردم را از روز دیدار بیم دهد)، و لذا وقتی حضرت عیسی علیهالسلام در گهواره سخن می گویند، این سخن از بدن دنیوی و رشدی که در طول زمان به دست می آورد ناشی نشده است، بلکه از روح قدسی او است.
• آیه ٢٩ همین سوره حقیقت شگفت تری را بیان می کند و مقام نبوت را برای «طفل تازه متولد شده» که در گهواره است اثبات می کند. در این آیه حضرت مریم علیهاالسلام که مأمور به سکوت است به فرزندش عیسی علیهالسلام اشاره می کند و از قوم خود می خواهد از او سؤال کنند و آنگاه نوزادی که در گهواره است لب باز می کند و خود را پیامبر خدا معرفی می کند: «فَأَشَارَتْ إِلَيْهِ قَالُوا كَيْفَ نُكَلِّمُ مَنْ كَانَ فِي الْمَهْدِ صَبِيًّا * قَالَ إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ آتَانِيَ الْكِتَابَ وَجَعَلَنِي نَبِيًّا» (پس حضرت مریم علیهاالسلام به او اشاره کرد [که از او بپرسید]. گفتند: چگونه با کودکی که در گهواره است سخن بگوییم؟ نوزاد [از میان گهواره] گفت: بی تردید من بنده خدایم، به من کتاب عطا کرده و مرا پیامبر قرار داده است).
علاوه بر این دو آیه، طبق آیه ١۵ سوره یوسف، زمانی که حضرت یوسف علیهالسلام در چاه بوده است، خدای متعال به او وحی کرده است: «وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِ لَتُنَبِّئَنَّهُمْ بِأَمْرِهِمْ هَذَا وَهُمْ لَا يَشْعُرُونَ» (و به او وحی کردیم که آن ها را به این کارشان آگاه خواهی ساخت در حالی که آن ها نمی فهمند). بدیهی است در آن برهه، حضرت یوسف علیهالسلام در سنین کودکی بوده اند، چنان که برادران او هنگامی که خواستند او را با خود ببرند چنین تعبیر کردند: «أَرْسِلْهُ مَعَنا غَداً يَرْتَعْ وَ يَلْعَبْ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ»٣ (فردا او را با ما بفرست تا بگردد و بازی کند و ما از او محافظت می کنیم) که نشان می دهد آن حضرت علیهالسلام در سن بازی گوشی کودکانه و سن نیاز به مراقبت بزرگ ترها بودند و لذا کاروانیانی که او را پیدا می کنند، از او تعبیر به پسر بچه می کنند: «يَا بُشْرَى هَذَا غُلَامٌ»۴ (مژده! این پسری نورس است). همچنین در روایت است که ایشان در آن موقع هفت سال داشته اند.۵
٢. مبنای امکان نبوت در کودکی
آنچه از تحلیل آیات فوق در رابطه با تحقق نبوت در کودکی استفاده می شود این است که مقام نبوت یک مقام قدسی ملکوتی است که ورای عالم زمان و مکان است، و در گرو سن و سال نیست. خداوند متعال این مقام را به هر کس از بندگان صالح خود بخواهد اعطاء می فرماید: «رَفِيعُ الدَّرَجَاتِ ذُو الْعَرْشِ يُلْقِي الرُّوحَ مِنْ أَمْرِهِ عَلَى مَنْ يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ لِيُنْذِرَ يَوْمَ التَّلَاقِ»۶ (خدایی که دارای درجات بلند و صاحب عرش است و روح را [که فرشته وحی است] به فرمانش به هر کس از بندگانش بخواهد القا می کند تا مردم را از روز دیدار بیم دهد)، و لذا وقتی حضرت عیسی علیهالسلام در گهواره سخن می گویند، این سخن از بدن دنیوی و رشدی که در طول زمان به دست می آورد ناشی نشده است، بلکه از روح قدسی او است، همچنان که اگر چنین طفلی با دست خود یک صخره بزرگ را از جای بکند، واضح است که این قدرت برخاسته از بدن دنیوی آن کودک نیست بلکه از عالم دیگری نشأت می گیرد. به همین صورت وقتی امیرالمؤمنین علیهالسلام درب قلعه خیبر را کندند فرمودند آن را به قوت بدنی و جسمانی نکندم بلکه به نیروی الهی و ربانی کندم. در تفسیر کبیر فخر رازی آمده است:
«ولهذا المعنى نرى أن كل من كان أكثر علمًا بأحوال عالم الغيب كان أقوى قلبًا وأقل ضعفًا و لهذا قال علي بن أبي طالب كرم الله وجهه: «وَ اللَّهِ مَا قَلَعْتُ بَابَ خَيْبَرَ بِقُوَّةٍ جَسَدانِيَّةٍ وَ لكِن بِقُوَّةٍ رَبّانِيَّةٍ»، و ذلك لأن عليّاً كرم الله وجهه في ذلك الوقت انقطع نظره عن عالم الأجساد و أشرقت الملائكة بأنوار عالم الكبرياء فتقوى روحه و تشبه بجواهر الأرواح الملكية و تلألأت فيه أضواء عالم القدس و العظمة فلا جرم حصل له من القدرة ما قدر بها على ما لم يقدر عليه غيره».٧ (از این رو می بینیم که هر کس به احوال عالم غیب بیشتر آگاه باشد، قلبی استوارتر و ضعف کمتری دارد و به همین خاطر علی بن ابی طالب(خداوند روی او را مکرّم بنماید) فرمود: به خدا قسم در قلعه خیبر را به نیروی بدنی نکندم بلکه به نیروی خدایی کندم. این به این جهت است که علی (خداوند روی او را مکرّم بنماید) در آن زمان نگاه خود را از عالم دنیا قطع کرد و ملائکه با نور عالم کبریاء او را روشنایی بخشیدند و لذا روح او قوت یافت و به ارواح ملائکه شباهت پیدا کرد و نور عالم قدس و عظمت در او پرتوافکنی کرد و لذا قدرت بر کاری پیدا کرد که هیچ کس دیگری بر آن قادر نبود).
بر همین اساس امکان نبوت در کودکی مکرراً در کتب تفسیر مطرح شده است چرا که اگر توجه شود که نبوت مربوط به بعد روحانی انسان است و خداوند می تواند این کمال روحانی را در هر کسی با هر شرایط جسمانی که داشته باشد، ایجاد کند، نباید در امکان تحقق نبوت در کودکی شکی داشت. در ادامه به برخی از عبارات اهل سنت که چنین مطلبی را به صراحت بیان کرده اند به عنوان نمونه ذکر می شود:
• علاء الدین بغدادی در تفسیر لباب التأویل ذیل آیه ١٢ سوره مریم می گوید:
«قال ابن عباس: يعني النبوة صَبِيًّا وهو ابن ثلاث سنين وذلك أن الله تعالى أحكم عقله و أوحى إليه، فإن قلت كيف يصح حصول العقل و الفطنة و النبوة حال الصبا؟ قلت: لأن أصل النبوة مبني على خرق العادات، إذا ثبت هذا فلا تمنع صيرورة الصبي نبيًّا».٨ (ابن عباس می گوید مقصود [از اتیان حکم در آیه]، دادن مقام نبوت در کودکی [به حضرت یحیی علیهالسلام] است، در حالی که او سه ساله بوده است و این به این جهت است که خداوند عقل او را استحکام بخشید و به او وحی کرد. اگر بگویی چگونه ممکن است عقل و زیرکی و نبوت در کودکی حاصل شود، می گویم: به این دلیل که اصل نبوت بر خرق عادات و اعجاز مبتنی است، پس وقتی این ثابت شد دیگر مانعی در پیامبر شدن کودک نیست).
• فخر رازی در مفاتیح الغیب می گوید:
«فإن قيل كيف يعقل حصول العقل و الفطنة و النبوة حال الصبا؟ قلنا: هذا السائل، إما أن يمنع من خرق العادة أو لا يمنع منه، فإن منع منه فقد سد باب النبوات لأن بناء الأمر فيها على المعجزات و لا معنى لها إلّا خرق العادات، و إن لم يمنع فقد زال هذا الاستبعاد فإنّه ليس استبعاد صيرورة الصبي عاقلًا أشد من استبعاد انشقاق القمر و انفلاق البحر».٩ (اگر گفته شود چگونه ممکن است عقل و زیرکی و نبوت در کودکی حاصل شود می گوییم: کسی که این پرسش را مطرح می کند یا خرق عادت و معجزه را قبول دارد یا ندارد. اگر آن را قبول ندارد پس به طور کلی باب نبوت را بسته است چرا که اساس نبوت بر اعجاز است و اعجاز بدون خرق عادت معنایی ندارد و اگر قبول دارد، پس دیگر استبعادی باقی نمی ماند چرا که استبعاد عاقل شدن کودک بیشتر از استبعاد دو شق شدن ماه و شکافته شدن دریا نیست).
• ابن عجیبه در البحر المدید می گوید:
«وآتيناه الحكم صبيًّا»، قال ابن عباس: «الحكم هنا النبوة، استنبأه و هو ابن ثلاث سنين»، قلت: كون الصبي نبيًّا جائز عقلًا، واقع عند الجمهور، و أما بعثه رسولًا فجائز عقلًا، و ظاهر كلام الفخر هنا أنّه واقع، و أن يحيى و عيسى بعثا صغيرين»١٠ (و ما حکم را در کودکی به او دادیم: ابن عباس می گوید حکم در این آیه همان نبوت است. خداوند او را در سه سالگی پیامبر ساخت. می گویم اینکه کودک پیامبر بشود هم عقلاً ممکن است و هم نزد مشهور علما واقع شده است. اما اینکه کودک به سوی مردم مبعوث شود، عقلاً ممکن است و ظاهر سخن فخر رازی این است که واقع شده است و یحیی و عیسی علیهماالسلام در کودکی مبعوث شده اند).
بر اساس مبانی فوق علمای اهل سنت امکان نبوت در کودکی را می پذیرند و لذا حتی در مورد ابراهیم فرزند رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم نیز احتمال نبوت را مطرح کرده اند. هرچند نبوت ابراهیم، از جنبه های دیگری قابل بحث و مناقشه است، اما آنچه در بحث حاضر باید توجه شود این است که اشکالی در ممکن بودن نبوت او از حیث نوزاد بودنش وجود ندارد. از مواضع جالب در این زمینه سخن ابن حجر هیتمی است. او صاحب کتاب معروف الصواعق المحرقة در رد بر شیعه است. وی در کتاب الفتاوی الحدیثیة در مقام پاسخ به نووی، پس از نقل کلام صاحب إصابة می گوید:
«ولا بعد في إثبات النبوة له مع صغره لأنه كعيسى القائل يوم ولد: «قَالَ إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ آتَانِيَ الْكِتَابَ وَجَعَلَنِي نَبِيًّا»١١ و كيحيى الذي قال تعالى فيه «وَآتَيْنَاهُ الْحُكْمَ صَبِيًّا»١٢ قال المفسرون: نبىء و عمره ثلاث سنين و احتمال نزول جبريل بوحي لعيسى أو يحيى يجري في إبراهيم، و يرجحه أنه صلیاللهعلیهوآلهوسلم صومه يوم عاشوراء و عمره ثمانية أشهر. و ذكر السبكي .... وبه يعلم تحقيق نبوة سيدنا إبراهيم في حال صغره»١٣ (استبعادی در اثبات نبوت برای ابراهیم فرزند پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم با وجود خردسالی اش نیست چرا که او همچون حضرت عیسی علیهالسلام است که روز به دنیا آمدنش گفت: «من بنده خدا هستم. او به من کتاب را عطا کرده و مرا پیامبر قرار داده است» و مانند یحیی علیهالسلام است که خداوند درباره اش می گوید: «ما حکم را در کودکی به او عطا کردیم». مفسرین گفته اند در سه سالگی به نبوت رسیده است. همان احتمال نزول وحی از سوی جبرئیل بر عیسی و یحیی علیهماالسلام در ابراهیم هم جاری می شود. مرجح این احتمال این است که پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم او را در روز عاشورا روزه داد در حالی که تنها هشت ماه داشت. سبگی گفته است ... و از اینجا آشکار می شود که سرور ما ابراهیم در کودکی پیامبر بوده است).
امامت طفل نیز منحصر در امام زمان علیهالسلام نیست و در سابقه تاریخی شیعه دارای پیشینه است. از نظر تاریخی اولین باری که شیعه با مسأله امامت طفل مواجه شد، زمان امام جواد علیهالسلام بود. شیعه، غائله مصیبت بار واقفیه را با دلائل و بینات حضرت امام رضا علیهالسلام پشت سر گذاشت اما حضرت فرزندی که جانشین امام شود نداشتند، و وقتی که از ایشان میپرسیدند که حجت پس از شما کیست؟ با قاطعیت جواب میدادند: پسرم!
٣. ملازمه میان امکان نبوت و امکان امامت در کودکی
واضح است که مقام امامت و وصایت بعد از نبوت است، و اگر طفل بتواند پیامبر شود، می تواند وصی پیامبر و امام شود. امامت نیز همچون نبوت منصبی الهی است و همانگونه که خداوند متعال انبیاء علیهمالسلام را معین میفرماید اوصیاء آنها علیهمالسلام و ائمه دین و دنیا و آخرت را نیز خود خداوند متعال تعیین میفرماید و این طبق میثاقی است که از آن ها گرفته است. لذا اعتقاد به امامت امام علیهالسلام نزد شیعه رکن دین و جزء مکمّل اعتقادات مسلمانان است چنان که آیه شریفه می فرماید: «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا»١۴ (امروز، دين شما را كامل كردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و اسلام را به عنوان دین شما پذيرفتم) و نزد خداوند قادر متعال اعطاء مقام امامت به خردسال و کهن سال برابر است. معجزه نزد ما معجزه است ولی نزد خداوند معجزه و غیر معجزه در قدرت او یکسان است.
جالب است که همان طور که امامت طفل نظیر و پیشینه تاریخی دارد و دنباله نبوت طفل است، انکار امامت طفل نیز همین نظیر و پیشینه را دارد. وقتی به آیات قرآن مراجعه می کنیم می بینیم قوم حضرت عیسی علیهالسلام نیز منکر این بودند که بتوان با یک نوزاد در گهواره سخن گفت، چه رسد به اینکه او را به پیامبری قبول کرد. آن ها وقتی حضرت مریم علیهاالسلام به حضرت عیسی علیهالسلام اشاره کرد، جواب دادند: «كَيْفَ نُكَلِّمُ مَنْ كَانَ فِي الْمَهْدِ صَبِيًّا»١۵ (چگونه با نوزادی سخن بگوییم که در گهواره است). مشکل آن ها این بود که منکر این بودند که خداوند متعال نبوت و رهبری جامعه را به طفلی در گهواره اعطا بنماید و توقع داشتند حتما برای رسیدن به مقام پیغمبری باید هچون حضرت نوح علیهالسلام چند صد ساله یا لااقل چون دیگر پیامبران چند ده ساله بود. آن ها باور نداشتند که طفل در گهواره به اذن خداوند متعال می تواند سخن بگوید و اخبار از نبوت خودش کند. آن ها امر نبوت را که امری الهی و مبتنی بر خوارق است را با قدرت های محدود جسمانی یک انسانی عادی مقایسه می نمودند. و کسانی که منکر ظهور قدرت الهی و قدسی در طفل برای امامت به اذن خدای متعال می باشند و آن را منکر می شوند دقیقاً به همان قصور معرفتی کسانی مبتلا شده اند که نبوت کودک را منکر می شوند! آری، منکرین امامت طفل _ مثل امامت امام جواد و امام هادی و امام زمان علیهمالسلام _ هم می گویند چگونه ممکن است که یک طفل امام جامعه شود؟ در پاسخ می گوییم مگر شما نمی دانید که اساس نبوت و امامت بر اعجاز است؟ این اعجاز در هر پیامبری به شکلی ظهور می کند. مثلاً در مورد پیامبر خاتم صلیاللهعلیهوآلهوسلم، اعجاز در قالب امّی و درس ناخوانده بودن ایشان رخ داده است. اگر پیامبر خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم خواندن و نوشتن می دانستند می گفتند چون درس آموخته است توانسته است کتابی به فصاحت و ارزشمندی قرآن بیاورد. البته فصاحت و امتیازات اعجازی قرآن فراتر از آن است که درس آموختگان نیز بتوانند مانندش را بیاورند، اما وقتی پیامبر امی است، وجه اعجاز قرآن آشکارتر می شود و دیگر کسی نمی تواند اعجاز نبوت او را انکار کند، اما در مورد حضرت عیسی علیهالسلام اعجاز در خردسال بودن ایشان رخ داده است و اعجاز بودن سخن گفتن حضرت عیسی علیهالسلام در گهواره را هیچ کس نمی تواند انکار کند. نبوتی که در کودکی برای یک پیامبر رخ دهد نه تنها موجب اشکال نیست بلکه نقطه قوتی است که اعجاز بودن آن نبوت را بیشتر آشکار می کند و در جهت اثبات مقام نبوت بهتر و رساتر خواهد بود، و به همین صورت تحقق مقام امامت برای امامانی که طفل بودند، نقطه قوتی است چرا که نمایش اعجاز مستقیم الهی در آن آشکارتر است و جای هیچ گونه تردید در حقانیت امامت آنها علیهمالسلام را باقی نمی گذارد. به عبارت دیگر انسان وقتی نشانه های آشکار را در امام ببیند، مثل اطلاع او از احوال و نیات و کارهای پنهانی بندگان و سخنان پر حکمتی که جز از حجت خدا صادر نمی شود و سپس توجه کند به اینکه این رفتار و گفتار از فرد خردسالی صادر شده است، این نشانه های الهی برایش روشنی و وضوح بیشتری پیدا می کنند و جای هیچ تردیدی را باقی نمی گذارند. و اتفاقا این مؤيدات و خوارق عادات و معجزات در همان خردسالی از سه امام بزرگواری که در کودکی به مقام امامت رسیدند ظهور و بروز نمود تا همانند امر حضرت عیسی علیهالسلام جای هیچ تردیدی را باقی نگذارد و حجت را تمام نماید.
۴. امکان ولایت خردسال بر بزرگسال
گاه گفته می شود که اتفاق و اجماع علما بر این است که در شریعت اسلام، طفل خودش محتاج به ولی است و تا قبل از بلوغ حتی تصرفاتش در اموال خودش هم مستقلاً دارای اعتبار نیست و ولی شرعی او مانند پدرش باید در مورد تصرفات او تصمیم بگیرد و آن ها را تأیید یا رد کند. در این صورت چطور ممکن است طفلی که خود محتاج ولی است بر مردم ولایت داشته باشد؟!
در جواب گفته می شود این اجماع صحیح است و شیعه هم با این اجماع موافق است و لذا گفته شده است که این مطلب مورد اتفاق شیعه و سنی است، اما باید توجه داشت که این اجماع ناظر چیست. معقد این اجماع ولایت بر طفل در احکام فرعی شرعی است نه در اعظم مقامات الهیه و شرعیه که امامت است و این مقام تخصصاً از معقد اجماع خارج است. به عبارت دیگر این اجماع ناظر به یک قاعده حاکم بر مکلفین است نه اولیاء دین، مثل اینکه گفته شود اجماع داریم که ازدواج با بیش از چهار زن دائم جایز نیست یا اجماع داریم که نماز شب واجب نیست. بدیهی است پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم از معقد این اجماع خارج است و کسی نمی تواند بر اساس این اجماعات بر سیره پیامبر اشکال بگیرد. لذا امامت که مقامی از سنخ مقام نبوت است و به نصب الهی است نه اختیار مکلفین، اساساً از معقد اجماع فوق خارج است. بنابراین باید گفت ولایت امام از سنخ ولایت الهی و تکوینی است که حاکم بر سایر انواع ولایت است و از باب «أَ لَسْتُ أَوْلَى بِكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُم» (آیا من به شما از خود شما اولی و سزاوارتر نیستم) است و نباید آن را با بحث ولایت شرعی ولی طفل خلط کرد.١۶
۵. تحقق امامت طفل پیش از امام زمان علیهالسلام
چنان که گفتیم پیشینه امامت طفل، نبوت طفل است که قرآن به صراحت بر آن دلالت می کند، اما نکته مهم دیگر این است که امامت طفل نیز منحصر در امام زمان علیهالسلام نیست و در سابقه تاریخی شیعه دارای پیشینه است. از نظر تاریخی اولین باری که شیعه با مسأله امامت طفل مواجه شد، زمان امام جواد علیهالسلام بود. شیعه، غائله مصیبت بار واقفیه را با دلائل و بینات حضرت امام رضا علیهالسلام پشت سر گذاشت اما حضرت فرزندی که جانشین امام شود نداشتند، و وقتی که از ایشان میپرسیدند که حجت پس از شما کیست؟ با قاطعیت جواب میدادند: پسرم!١٧ با تولد دیر هنگام حضرت جواد علیهالسلام مسأله سن کم امام علیهالسلام در وقت شهادت پدر و رسیدن به مقام عظمای امامت مطرح شد. هرچند شیعه قبل از آن با اهل سنت بر سر مسأله اسلام آوردن امیرالمؤمنین علیهالسلام در سن 10 سالگی و قبل از بلوغ، مناظراتی داشتند، اما قبول اسلام طفل کجا، و رسیدن او به مقام امامت جمیع خلق کجا؟! ولی همواره سنت خداوند متعال بر این است که اتمام حجت می کند و آن هم به نحو اکمل و اتّم. لذا مجموعه ای از امور، مثل دلالت آیات بینّات قرآن کریم، اقدامات عملی بزرگانی از بنی هاشم مثل علی بن جعفر و عبدالعظیم حسنی، و ظهور کرامات قولی و عملی از امام خردسال و استشهاد به آیات قرآن از ناحیه ایشان، مسأله امکان امامت طفل و وقوع آن در سه امام شیعه یعنی امام جواد و امام هادی و امام عصر علیهمالسلام را مثل خورشید، روشن ساخت.
در روایات معصومین علیهمالسلام امامت طفل مطرح و برای اثبات امکان آن استشهاد به قرآن کریم ذکر شده است. جناب ثقة الاسلام کلینی قدسسره یک باب مستقل با هشت روایت در اصول کافی با عنوان: «باب حالات ائمة علیهمالسلام فی السّن»١٨ قرار داده است. این 8 روایت مشتمل بر اشارات و نکات و لطائف جالبی است، لذا در ادامه مروری اجمالی از آن ها ارائه می شود:
• در روایت هفتم ابن اسباط نقل می کند که وقتی امام جواد علیهالسلام را در آن سن دیدم: «جَعَلْتُ أَنْظُرُ إِلَيْهِ وَ إِلَى رَأْسِهِ وَ رِجْلَيْهِ لِأَصِفَ قَامَتَهُ بِمِصْر» (داشتم به او و سر و پایش نگاه می کردم تا قد و بالایش را در مصر توصیف کنم)، و چون امام علیهالسلام حال من را دیدند، فرمودند: «إِنَّ اللَّهَ احْتَجَّ فِي الْإِمَامَةِ بِمِثْلِ مَا احْتَجَّ فِي النُّبُوَّةِ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى «وَ آتَيْناهُ الْحُكْمَ صَبِيًّا...» (خداوند در امامت به همان چیزی احتجاج می کند که در نبوت به آن احتجاج کرده است. خدای متعال می فرماید: و ما حکم را در کودکی به او دادیم).
• در روایت دوم و ششم، امام رضا علیهالسلام برای امامت فرزندشان امام جواد علیهالسلام به سن حضرت عیسی علیهالسلام استشهاد می کنند.
• نکته جالب این است که امام جواد علیهالسلام در وقت امامت در سن ٩ سالگی بودند، و امام بعدی امام هادی علیهالسلام دو سال زودتر و در سن ٧ سالگی به امامت رسیدند. در روایت پنجم ابن بزیع از امام جواد علیهالسلام می پرسد امام می تواند کمتر از ٧ سال داشته باشد؟ شاید ابن بزیع اشاره به سن امام هادی علیهالسلام دارد که در زمان پرسیده شدن سؤال هفت سال داشته است و در فرض شهادت پدرشان امام خواهد شد. امام جواد علیهالسلام در پاسخ می فرمایند: «نَعَمْ وَ أَقَلَ مِنْ خَمْسِ سِنِين» (بله، و کمتر از پنج سال)، خیلی جواب جالب است، چون هم اشاره به سن امام هادی علیهالسلام در وقت امامت دارد و هم اشاره به سن حضرت بقیة اللّه عجلاللهتعالیفرجهالشریف که در وقت رسیدن به امامت کوچک تر از امام هادی علیهالسلام بودند.
• اشاره به سن پنج سالگی امام زمان عجلاللهتعالیفرجهالشریف سال ها قبل از ولادت ایشان در روایت چهارم آمده است. ابوبصیر می گوید بر امام صادق علیهالسلام وارد شدم در حالی که طفلی پنج ساله همراه من بود. در آن هنگام حضرت علیهالسلام فرموند: «كَيْفَ أَنْتُمْ إِذَا احْتَجَّ عَلَيْكُمْ بِمِثْلِ سِنِّهِ أَوْ قَالَ سَيَلِي عَلَيْكُمْ بِمِثْلِ سِنِّهِ» (چگونه رفتار خواهید کرد وقتی خداوند به وسیله کسی هم سن او بر شما احتجاج کند و یا فرمودند به زودی کسی ولی شما می شود که هم سن اوست).
• اگر کسی در روایات این باب تدبر کند، برایش آشکار می شود که اهل بیت علیهمالسلام به نیکی تبیین کرده اند که همان گونه که امر نبوت به دست خداست و از سنخ اعجاز است، امامت هم به دست خداست و مشتمل بر اعجاز است، و خداوند می تواند حجت خود را در این سن قرار دهد.
می توان گفت جمله ای که از حضرت آیت اللّه بهجت قدسسره شنیده شده: «امامت کودک در پنج سالگی از معجزات شیعه است» دو معنا می تواند داشته باشد:
نخست اینکه امامت کودک در پنج سالگی از جمله معجزاتی است که شیعه به آن عقیده دارند، مثل اینکه می گوییم شق القمر از معجزات مسلمین است، یعنی از معجزاتی است که مسلمین به آن عقیده دارند. اما معنای دیگری که از این جمله فهمیده می شود و از ظرافت و لطافت بیشتری برخوردار است این است که نفس اعتقاد شیعیان به امامت کودک در پنج سالگی و مراجعات و توسلاتی که به این امام می کنند و جواب هم می گیرند، از جمله معجزاتی است که شیعه در هماهنگی کامل با منظومه معارف دین و آیات قرآن، به سایر مردم عرضه می کند، مثل اینکه می گوییم از معجزات مسلمین است که به «قرآن کریم» مراجعه می کنند که جن و انس نمی توانند مثل آن را بیاورند.
۶. راه گشایی اقدام بزرگان شیعه
بزرگان شیعه به ویژه از بنی هاشم و سادات اهل بیت علیهمالسلام و ذریه طاهره در مواجهه با امامت امامان خردسال اقدامات عملی مهمی انجام دادند که هم نشان از رسوخ مبانی اعتقادی اهل بیت علیهمالسلام در قلب آن ها دارد و هم راه گشای شیعیان در زمان خود بوده است و این گونه خداوند متعال نشانه های خود را برای عموم مردم کامل می کند و از این طریق به دل شیعیان وسعت می دهد تا امامت طفل را بپذیرند و در مراتب ایمان ترقی کنند که خود شبیه به اعجاز است. مثلاً جناب علی بن جعفر عریضی رضوااللهعلیه در سن پیری چنان رفتاری با امام جواد علیهالسلام در سن طفولیت می کرد که همگان را متعجب می ساخت. او عموی خود امام جواد علیهالسلام نبود بلکه عموی پدر حضرت علیهماالسلام بود و دو خصوصیت را در خود جمع کرده بود، یکی بحر علم و کمال بود واز افراد عادی نبود، و دوم اینکه به سن پیری رسیده و از بزرگان و سادات بنی هاشم و فرزند بلاواسطه امام صادق علیهالسلام بود. بنابراینکه تولد ایشان در سال ١٣٨هـ.ق باشد وقتی امام جواد علیهالسلام متولد شدند (سال ١٩۵هـ.ق) ایشان نزدیک شصت سال داشتند و در زمان امامت حضرت (سال ٢٠٣هـ.ق) ایشان 65 ساله بود. در روایت کافی آمده که علی بن جعفر در مسجد مدینه مشغول تعلیم بود و امام جواد علیهالسلام وارد شدند، که ناگهان علی بن جعفر بدون کفش و رداء برخواسته و دست او را بوسیدند و او را بسیار احترام کردند. «فَوَثَبَ عَلِيُّ بْنُ جَعْفَرٍ بِلَا حِذَاءٍ وَ لَا رِدَاءٍ فَقَبَّلَ يَدَهُ وَ عَظَّمَهُ» (علی بن جعفر ناگهان پا برهنه و بدون عبا از جا پرید و دست او را بوسید و او را بسیار احترام کرد)، و وقتی اطرافیان به او گفتند: شما عموی پدر او هستید چرا این چنین با او رفتار می کنید؟ دست بر ریش سپید خود گرفت و فرمود چه کنم که خداوند عزوجل این ریش سپید را اهل ندانسته اما این نوجوان را اهل دانسته است و او را در جایگاهی نشانده آیا فضیلت او را انکار کنم؟ به خدا پناه میبرم. بلکه من عبد او هستم.١٩ واضح است که چنین رفتار عملی از چنین بزرگمردی که تجسّم ایمان است از نقل ده ها حدیث، بازتاب بسیار بیشتری در عموم مردم حتی غیر شیعیان دارد. در تعبیر رجال کشی آمده که گفت: «فَمَا حِيلَتِي إِنْ كَانَ اللَّهُ رَآهُ أَهْلًا لِهَذَا وَ لَمْ يَرَ هَذِهِ الشَّيْبَةَ لِهَذَا أَهْلًا»٢٠ (چه حیله ای به کار گیرم وقتی خداوند او را شایسته دیده و این ریش سفید را برای این کار شایسته ندیده است). چه تعبیر لطیفی که کاشف از عمق ایمان اوست و خلاف آن را، حیله کردن در قبال خداوند متعال می داند، یعنی مقام امامت را منصب الهی می داند که به خواست و تصمیم بندگان تغییر نمی کند.
بزرگ دیگر بنی هاشم که رفتاری شبیه علی بن جعفر دارد، جناب عبدالعظیم حسنی رضواناللهعلیه است. وی وقتی خدمت امام زمان خودش که حجت خداست می رسد، درخواست می کند که دین و اعتقادش را به امام عرضه کند و سپس امامت تک تک معصومین علیهمالسلام را جزء دین خودش ذکر می کند. وی از امام هادی علیهالسلام بزرگ تر است. بنا بر قولی تولد ایشان در سال ١٧٣هـ.ق بوده است، بنابراین ایشان در زمان امامت امام هادی علیهالسلام (سال ٢٢٠هـ.ق) نزدیک پنجاه سال داشته است، درحالی که امام علیهالسلام در سن ٧ سالگی بودند. وی هم از سادات بنی الحسن علیهالسلام است و هم عالم بزرگی است و از حیث سن خیلی بزرگتر از امام علیهالسلام است، امّا خودش نقل می کند که محضر امام هادی علیهالسلام مشرّف شدم و عرض کردم: «يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ إِنِّي أُرِيدُ أَنْ أَعْرِضَ عَلَيْكَ دِينِي فَإِنْ كَانَ مَرْضِيّاً أَثْبُتُ عَلَيْهِ حَتَّى أَلْقَى اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ»٢١ (ای فرزند رسول خدا، من می خواهم دینم را بر شما عرضه کنم، اگر مورد رضایت بود تا روزی که خداوند عز و جل را ملاقات می کنم بر آن ثابت بمانم)، آیا این رفتار به قدر و قیمت در می آید؟ این رفتار باملاحظه شرائطی که محفوف به آن هاست کاشف از متانت و رصانت عقائد شیعه و رسوخ محکمات معارف اهل بیت علیهمالسلام در قلوب شیعیان آن هاست، و لذا در همین روایت امام هادی علیهالسلام به جناب عبدالعظیم می فرمایند: «مَرْحَبًا بِكَ يَا أَبَا الْقَاسِمِ أَنْتَ وَلِيُّنَا حَقًّا» (مرحبا به تو ای اباالقاسم. تو دوست حقیقی ما هستی)، خوشا به حال علی بن جعفر و عبدالعظیم که «آتیناه الحکم صبیًّا» را با تمام وجود احساس کردند، و این چنین شیعیان با اقتدا به بزرگان خود، به آنچه با ادله عقلی و نقلی پذیرفته بودند، با تمام وجود ایمان می آورند.
با ملاحظه آنچه گذشت می توان گفت جمله ای که از حضرت آیت اللّه بهجت قدسسره شنیده شده: «امامت کودک در پنج سالگی از معجزات شیعه است» دو معنا می تواند داشته باشد:
نخست اینکه امامت کودک در پنج سالگی از جمله معجزاتی است که شیعه به آن عقیده دارند، مثل اینکه می گوییم شق القمر از معجزات مسلمین است، یعنی از معجزاتی است که مسلمین به آن عقیده دارند. اما معنای دیگری که از این جمله فهمیده می شود و از ظرافت و لطافت بیشتری برخوردار است این است که نفس اعتقاد شیعیان به امامت کودک در پنج سالگی و مراجعات و توسلاتی که به این امام می کنند و جواب هم می گیرند، از جمله معجزاتی است که شیعه در هماهنگی کامل با منظومه معارف دین و آیات قرآن، به سایر مردم عرضه می کند، مثل اینکه می گوییم از معجزات مسلمین است که به «قرآن کریم» مراجعه می کنند که جن و انس نمی توانند مثل آن را بیاورند.
با توجه به آنچه گفته شد، آشکار می شود که عقلاً و نقلاً مانعی در امامت طفل نیست، بلکه در صورت وقوع مشتمل بر نشانه هایی الهی است که امامت او را آشکارتر می کند، لذا در این مبحث پاسخ اشکال مذکور به وضوح بیان شد، اما ناگفته نماند که وقتی امام یا امامان پیشین که عصمت و امامت شان ثابت شده است، امام بعد از خود را به صراحت تعیین می کنند، کسی که به آن امامان ایمان داشته باشد جایی برای تردید در امام لاحق را ندارد، حال آن امام خردسال باشد یا سالخورده. ولی کسی که امامت امامان سابق را منکر است، به هیچ وجه به امام لاحق نیز ایمان نمی آورد حتی اگر صد ساله باشد!
جهت مشاهده تمامی تولیدات رسانهای مرتبط با کتاب «بشارت از حضرت حجت(عج)»، و دسترسی به مجموع صوتها و فیلمهای بیانات حضرت آیتالله بهجت، که قابلیت دسترسی به آنها از طریق بارکد(QR)، در حاشیه صفحات کتاب فراهم گردیده است، به لینک ذیل مراجعه فرمایید:
ویژهنامه اینترنتی کتاب بشارت از حضرت حجت(عج)