خاطراتی کوتاه از سیره و سبک زندگی آیتالله بهجت قدسسره
پیرمردی بود. یک روز صبح، از شهر دیگری آمده بود تا دم منزل آقا. وجوهات آورده بود. آقا گفتند: «بگویید بیاید داخل».
وجوهات را از ایشان گرفتند. رسید نوشتند و دادند. با اینکه خودشان صبحانه خورده بودند، یک سینی صبحانه هم برای پیرمرد آوردند.