خیلی عجیب است که انسان از کسی که عالم به مسائل است سؤال نکند، بلکه برود و از بازاریها و کسانی که آشنا به مسائل نیستند سؤال کند؛ زیرا معلوم است که نمیفهمند و مختلف جواب میدهند.
قضیه عامه هم که از اهلبیت علیهمالسلام دست برداشتند و از دیگران تبعیت کردند، چنین است، از ائمه علیهمالسلام که میگفتند ما همه چیز را میدانیم و وارث علم پیغمبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم هستیم، سؤال نمیکردند، و میرفتند از کسانی سؤال میکردند که اعتراف داشتند نسبت به مسائل دینی خود نادانیم و از حضرت رسول صلیاللهعلیهوآلهوسلم جز مسائل و احادیث معدود و محدودی نداریم؛ لذا ابوحنیفه با حال تعجب، و یا انکار و اعتراض به امام صادق علیهالسلام عرض میکند: «أَنْتَ لا تَقُولُ شَیئاً إِلا بِرِوایةٍ؟!؛ آیا تو هر چیز را با استناد به روایت میگویی؟!»١ و حضرت میفرماید: «نَعَمْ؛ بله». به عکس خودش، که هر چه میگفت، با قیاسات و استحسانات بود. باز سؤال نمیکند که از چه و چه جور؟! البته معلوم است که سخن آن حضرت علیهالسلام را به چه محملی حمل میکرده است، چنانکه دیگر علمای عامه مانند مسلم در کتاب خود (صحیح مسلم) تصریح میکند و میگوید [که] چرا این همه روایات منقول از امام باقر علیهالسلام را هیچ کدام از شیوخ روایت و ناقلین احادیث ذکر نکردهاند؟! ابوحنیفه هم شاگرد همانهاست.