از مرحوم سید هبةالله شهرستانی١ خواستند که برای ایجاد اختلاف و جدایی بین آقای کاشانی رحمهالله و مصدق اجازه دهند. ایشان فرمود: آیا اجازه بدهم که «لِتُراقَ الدماءُ وَ تُباحَ الاْءَعْراضُ وَ الأَمْوالُ؟!؛ تا خونها ریخته شود و ناموسها و اموال پایمال گردد؟!».
ایکاش علمای پیرمرد و پابهقبرنزدیکترها و آنها که کمتر هوا در سر دارند، برای دنیا و آخرت مردم اجتماع میکردند. اگر در اجتماع آنان در مرتبه اول توافق حاصل نشود، آن اجتماع را تکرار و ادامه دهند، تا شاید خداوند در دل یکی از آنها بیندازد که راه حل را پیدا کند.