واقعاً زبان حال ما میگوید که در هر فعل و ترک باید ما را راهنمایی کنند. شخصی که به آقایی عقیده داشته و میخواسته در نماز جماعت او شرکت کند، میگفته است: عدهای مانع میشدند که من به نماز جماعت او بروم و به من میگفتند که آن آقا در ماجرای «مشروطه ـ مستبد» فلان عقیده را دارد که مخالف با عقیده شماست.
درصورتیکه، بسیاری از افراد طرفین در جریان مشروطه با عقیده صحیحه و حجت شرعی راه خود را انتخاب کرده بودند، و شاید نزد خدا معذور باشند و معاقب نباشند و چهبسا مأجور و مثاب هم باشند؛ چراکه درهرحال، آثار خوبی بر هر دو مسلک مترتب شد؛ زیرا احتمالاً اگر در ایران جریان مشروطه پیش نمیآمد، ایران در چنگال و سیطره روسها باقی میماند و مانند کشورهای دیگر تحت سلطه و نفوذ او، کمونیست میشد.
مقصود اینکه میبینیم در هر فعل و ترک محتاج به دستگیری هستیم. باید ناظر و محافظ بر احوال خود داشته باشیم، و قهراً خودمان باید ناظر را فراهم کنیم. و برای اصلاح کار خود در عصر غیبت ناظری جز احتیاط نداریم. فکر میکنم کسانی که میگویند: «اگر راهنما داشتیم، «لَكُنَّا أَهْدى مِنْهُم؛ قطعاً راهیافتهتر از دیگران میشدیم»،١ آنها هم راهنما دارند و آن احتیاط است. بنابراین، اگر راه روشن بود، جلو برو و انجام بده، و هر جا راه، یعنی تکلیف، روشن نبود، توقف کن.
آیا حالا که امام علیهالسلام حاضر نیست تا تابع او شویم، هرکاری کردیم، کردیم و کارمان با این درست میشود؟! علمای سابق در اجازات خود به شاگردان و… مینوشتند: «إِنما هِی دِمآءٌ تُهْراقُ، وَأَعْراضٌ تُهْتَک، وَ أَمْوالٌ تُسْلَبُ، فَعَلَیکمْ بِالإْحْتِیاطِ...؛ با آن خونها ریخته میشود و آبروها میرود واموال از دست صاحبانش گرفته میشود، پس بر شما باد که ملازم احتیاط باشید...»
بنابراین، بدون تقیه و یا اضطرار و یا اکراه و یا بدون مسوغ و مجوز شرعی نمیتوانیم هر کاری را که از ما خواستند انجام دهیم، یا هر حرفی را خواستیم بگوییم و یا هر کاری را خواستیم بکنیم.