صفحه اصلی

در حال بارگیری...

خضوع

شبکه‌های اجتماعی

عکس‌نوشت یکشنبه ٢٧ مهر ماه ١٣٩٩

گزیده‌ای از کتاب نردبان سعادت، تلخیص و تحریر کتاب معراج‌السعادة
پیامبر اعظم صلی‌الله‌علیه‌وآله چون بر کسی وارد می شد، دوست نمی داشت که برای او بپاخیزند و در جمع یاران خود چنان می نشست که هرگاه نا آشنایی وارد می شد، او را نمی شناخت. بر مرکب که سوار می‌شد، پیاده ای را که در راه می دید، پشت سر خود سوار می‌کرد؛ به مجلسی که وارد می شد، هرجا خالی بود می‌نشست. او گاهی ...
شبکه‌های اجتماعی

عکس‌نوشت جمعه ١٨ مهر ماه ١٣٩٩

گزیده‌ای از روایات جهاد با نفس
امام صادق علیه‌السلام فرمود: از تواضع این است که آدمی در مجلس به قسمت پایین‌تر راضی شود، و هرکه را دید سلام کند، و بگومگو را ترک کند اگرچه بر حق باشد، و دوست نداشته باشد برای تقوایش ستایش گردد. وسائل‌الشیعه، ج۱۵، ص۲۷۴ ...
شبکه‌های اجتماعی

عکس‌نوشت سه‌شنبه ٢۵ شهریور ماه ١٣٩٩

بر اساس خاطرۀ یکی از شاگردان آقا
دست‌فروش عرب، با آن هیکل درشت، خوابیده بود وسط مسجد. ما دور تا دور نشسته بودیم، منتظر شروع درس. گفتیم حالا بیدار می‌شود، حالا بیدار می‌شود... ولی بیدار نشد. با ورود آقا، یکی از طلبه‌ها خیز برداشت که برود بیدارش کند؛ آقا آرام گفت: «نه... کاریش نداشته باشید!» بعد گفت: «اَلَسْنٰا نٰآئِمٖینَ؟[آیا ما خوا...
شبکه‌های اجتماعی

عکس‌نوشت سه‌شنبه ٧ مرداد ماه ١٣٩٩

بر اساس خاطرۀ یکی از همراهان آقا
می‌خواست از طرف آقای بهجت، به طلبه‌های نجف شهریه بدهد. آقا وقتی شنید، گفت شرط دارد: اول اینکه «ایشان این اقدامش با  رضایت قلبی باشد؛ نه به‌خاطر رودربایستی...» دوم اینکه «از من اسمی  نبرند. شهریه را از طرف «اهل علمی از قم» بدهند!» بندۀ خدا گفته بود: «این شدنی نیست؛ محل سؤال و ابهام می‌شود.» آقا با اک...
شبکه‌های اجتماعی

عکس‌نوشت سه‌شنبه ٣ تیر ماه ١٣٩٩

بر اساس خاطرۀ یکی از شاگردان آقا
 سوز سرما، دانه‌های ریز برف را با خودش این‌طرف و آن‌طرف می‌برد.  روی سنگ‌فرش‌های صحن، لایۀ نازک یخ نشسته بود.  خواستیم برویم حرم.  گفتند: «حرم را بسته‌اند و فقط صحن باز است.»  آقا که شنید، گفت: «حرم را بسته‌اند؛ درِ عبادت را که نبسته‌اند!»  همان‌جا در ایوان صحن، توی سرما نشست.  دعا و نمازش در حرم دو...
شبکه‌های اجتماعی

عکس‌نوشت سه‌شنبه ٢٣ اردیبهشت ماه ١٣٩٩

بر اساس خاطرۀ حجت‌الاسلام والمسلمین علی بهجت
از مسجد که بیرون می‌آمدیم، می‌ایستاد و برای مردم دعا می‌کرد. دورش را می‌گرفتند و شلوغ می‌شد؛ او اما از هر کاری که مردم را به زحمت بیندازد، دلخور می‌شد. به همراهان سفارش می‌کرد: «مراقب آن‌هایی که پشت سر می‌آیند،  باشید. نکند اذیت شوند؛ نکند هُل‌شان بدهید یا داد بزنید...» یک‌بار زنجیری بین او و مردم ز...
شبکه‌های اجتماعی

عکس‌نوشت سه‌شنبه ١۵ بهمن ماه ١٣٩٨

بر اساس خاطرۀ حجت‌الاسلام و المسلمین علی بهجت
هنوز باورم نمی‌شد؛ با دست لرزان، وصیّت‌نامه را گشودم. خواندم اما نفهمیدم؛ کلمات پشت هم ردیف می‌شد و سطر به‌سطر از جلوی چشمانم می‌گذشت. گفتم: «شاید خطی را اشتباه خواندم»، برگشتم و دوباره دیدم. برای سومین بار که خواندم، دیدم نه؛ دارم درست می‌بینم، نوشته: «نماز و روزه‌های عمر تکلیفم را قضا کنید.» *** ه...
شبکه‌های اجتماعی

عکس‌نوشت یکشنبه ١٣ بهمن ماه ١٣٩٨

گزیده‌ای از روایات جهاد با نفس
حضرت آیت‌الله بهجت قدس‌سره: «هر روز سعی کنید یک حدیث از کتاب #جهاد_با_نفس را مطالعه کنید و سعی نمایید به آن عمل کنید؛ بعد از یک سال خواهید دید که حتماً عوض شده‌اید؛ مانند دارویی که انسان مصرف کند و بعد از مدتی احساس بهبودی می‌کند».   امام رضا علیه‌السلام فرمود: کار نیک مخفیانه برابری می‌کند با هفتاد...
شبکه‌های اجتماعی

عکس‌نوشت سه‌شنبه ١٧ دی ماه ١٣٩٨

بر اساس خاطرۀ یکی از شاگردان آقا
زمستان‌ها به‌خاطر سردی هوا، آقا دو جوراب با هم می‌پوشید. به ایشان جوراب پشمی دادم، ایشان از ناحیۀ شست پای راستش مشکل داشت؛ وضو که می‌گرفت، می‌دیدم که اغلب آن را با پارچه‌ای بسته‌ است. چیزی به ما نمی‌گفت. چند روزی گذشت، و من هر روز که آقا را می‌دیدم، حواسم می‌رفت به پاهایش، دوست داشتم جوراب‌هایی را ک...
شبکه‌های اجتماعی

عکس‌نوشت سه‌شنبه ١٠ دی ماه ١٣٩٨

بر اساس خاطرۀ حجت‌الاسلام و المسلمین علی بهجت
قرار بود نماینده‌ای از ایران به لبنان برود. تصمیم گرفتم او را نزد آقا بیاورم تا نصیحتی کنند. تقریبا ساعت ١١:٣٠ شب بود که رسیدیم به منزل ایشان. کارمان آن‌قدر واجب بود که به خودم اجازه دادم با این‌که از قبل  هماهنگ نکرده بودیم، آرام در بزنم. خود ایشان در را باز کرد، انگار منتظر ما باشد! وارد شدیم و آق...

آخرین مطالب

نمایه‌ها

فیلم ها