وصیّت آن است که انسان سفارش کند بعد از مرگش برای او کارهایی انجام دهند، یا بگوید بعد از مرگش چیزی از مال او ملک کسی باشد، یا برای اولاد خود و کسانی که اختیار آنان با اوست قَیِّم و سرپرست معین کند، و کسی را که به او وصیّت میکنند، وصیّ میگویند.
«٢١۶٣» پدر و جد پدری که بر اطفال ولایت دارند در صورتی که یکی از آنها زنده است، میتواند وصیّت کند که سرپرستی اطفالش برای شخص دیگری باشد، و همینطور میتواند وصیّت کند که شخص دوم نیز، بعد از خود شخص سومی را بهعنوان سرپرست اطفال انتخاب کند، ولی این حق برای مادر ثابت نیست، بلکه قَیِّم اطفال ولیّ شرعی آنها است.
«٢١۶۴» کسی که میخواهد وصیت کند، بنابر اظهر میتواند با اشارهای که مقصودش را بفهماند، وصیت کند اگرچه لال هم نباشد.
«٢١۶۵» بنابر اظهر انسان میتواند وصیت خود را بهوسیله نوشتن انجام دهد.
«٢١۶۶» وصیت به صرف کردن مالی در معصیت جایز نیست، پس وصیتی که مشتمل بر کمک ظالم در ظلمش و فاسق در فسقش است باطل میباشد، بهشرط اینکه مقصود او منحصراً این مصرف خاص بوده باشد، وگرنه اصل وصیت صحیح است، ولی در راههای خیر مصرف میگردد و همچنین اگر مورد وصیت مشترک بین حلال و حرام باشد، حمل بر حلال میشود، مگر آنکه بدانیم که در وصیت قصد حرام نموده، که در این صورت صحیح نیست، و اگر وصیت به چیزی کرد که استفاده از آن غالباً در حرام است، ولی بدانیم که مقصود او منفعت حلال بوده است واطمینان به مصرف در حلال باشد و عرفاً کمک به انجام معصیت نباشد، وصیت صحیح است.
«٢١۶٧» مالی که مورد وصیت قرار میگیرد باید قابلیت تملّک داشته باشد؛ پس وصیت به شراب یا سگ و خوک و امثال آنها باطل است، مگر آنکه مقصود او جهت حلالی، مثل وصیت به شراب برای سرکه کردن باشد.
«٢١۶٨» وصیت نمودن به سکونت موقت یا همیشگی در خانهای صحیح است، و همچنین است وصیت به میوه درختی، که در این صورت شامل میوه موجود در حال وصیت هم میشود، مگر آنکه قرینهای بر خروج آن از مورد وصیت وجود داشته باشد.
«٢١۶٩» وصیت شخص سفیه صحیح نیست، مگر اینکه عقلایی باشد و مربوط به امور مالی نباشد که بخواهد چیزی را مال کسی کند، و وصیت کسی که ورشکست شده، اگر وصیت او مزاحمت با حقوق طلبکارهایش نداشته باشد، صحیح است.
«٢١٧٠» کسی که وصیت میکند باید بالغ و عاقل باشد، ولی بچه ده سالهای که خوب و بد را تمیز میدهد، اگر وصیت او مثل افراد بالغ عاقل باشد، بنابر اظهر، وصیت او صحیح است، و نیز وصیتکننده باید از روی اختیار وصیت کند و کسی او را مجبور نکرده باشد و در غیر این صورت صحیح نیست.
«٢١٧١» کسی که از روی عمد مثلاً زخمی به خود زده، و همینطور بنابر اظهر کسی که سمی خورده است که بهواسطه آن، یقین یا گمان به مردن او پیدا میشود، اگر وصیت کند که مقداری از مال او را به مصرفی برسانند صحیح نیست، و اگر بعد از این عمل وصیت کرد ولی نمرد، در نفوذ این وصیت تأمل است و احتیاط در تجدید وصیت است، و اگر تجدید نکرد، باید در عمل به وصیت بر طبق احتیاط مناسب عمل شود.
«٢١٧٢» اگر انسان وصیت کند که چیزی را به شخصی بدهند، بنابر احوط، در صورتی آن شخص آن چیز را مالک میشود که آن را قبول کند، اگرچه در حال حیات وصیتکننده باشد، و اگر قبول کرد و بعد از مردن وصیتکننده ردّ کرد، مال از آنِ اوست و ردّ او بیفایده است.
«٢١٧٣» وصیّ باید بالغ و عاقل و مورد اطمینان باشد، پس اگر خیانتی از او ظاهر شد، وصایتش باطل میگردد و حق تصرّفات از او سلب میشود، و وصیّ میتواند مرد باشد یا زن، نابینا باشد یا بینا، وارث وصیّتکننده باشد یا غیر آن، و وصیّ میّت مسلمان باید مسلمان باشد.
«٢١٧۴» اگر کسی چند وصیّ برای خود معیّن کند، چنانچه اجازه داده باشد که هر کدام بهتنهایی به وصیّت عمل کنند، لازم نیست در انجام وصیت از یکدیگر اجازه بگیرند، و همچنین است بنابر اظهر اگر در این مورد چیزی اظهار نکرده باشد، و اگر اجازه نداده باشد، باید با نظر یکدیگر به وصیت عمل نمایند،
و اگر حاضر نشوند که با یکدیگر به وصیّت عمل کنند، و در تشخیص مصلحت اختلاف داشته باشند، در صورتی که تأخیر و مهلت دادن موجب شود که عمل به وصیّت معطّل بماند، حاکم شرع آنها را مجبور میکند که تسلیم نظر کسی شوند که صلاح را تشخیص میدهد، و اگر اطاعت نکنند، به جای آنان دیگران را معین مینماید، و اگر یکی از آنان قبول نکرد یک نفر دیگر را به جای او تعیین مینماید.
«٢١٧۵» اگر شخصی را وصیّ و دیگری را ناظر قرار دهد، بنابر اظهر تصرف وصیّ مشروط به رأی موافق ناظر است، و ناظر هم نمیتواند مستقلاً تصرف کند، و اگر ناظر وفات نمود یا از مداخله امتناع کرد، بنابر احوط تصرف وصیّ منوط به نظر حاکم است، و اگر وصی وفات کرد حاکم مداخله مینماید.
«٢١٧۶» اگر انسان از وصیّت خود برگردد، مثلاً بگوید ثلث مالش را به کسی بدهند، بعد بگوید به او ندهند، وصیّت باطل میشود، و اگر وصیّت خود را تغییر دهد، مثل آنکه قیّمی برای بچههای خود معیّن کند بعد دیگری را به جای او قیّم نماید، وصیّت اولش باطل میشود و باید به وصیّت دوم او عمل نمایند.
«٢١٧٧» اگر کاری کند که معلوم شود از وصیت خود برگشته، مثلاً خانهای را که وصیت کرده به کسی بدهند، بفروشد، یا دیگری را برای فروش آن وکیل نماید، وصیت باطل میشود.
«٢١٧٨» اگر وصیت کند چیز معینی را به کسی بدهند، بعد وصیت کند که نصف همان را به دیگری بدهند، باید آن چیز را دو قسمت کنند و به هر کدام از آن دو نفر یک قسمت آن را بدهند.
«٢١٧٩» اگر کسی در مرضی که به آن مرض میمیرد، مقداری از مالش را به شخصی ببخشد و وصیت کند که بعد از مردن او هم مقداری به شخصی دیگر بدهند، آنچه را که در حال زندگی بخشیده، از اصل مال است و احتیاج به اذن ورثه ندارد، و چیزی را که وصیت کرده، اگر به مقدار ثلث میراث یا کمتر باشد، وصیت نافذ است و اگر زیادتر از ثلث باشد، زیادی آن احتیاج به اذن ورثه دارد.
«٢١٨٠» اگر وصیت کند که ثلث مال او را بفروشند و عایدی آن را به مصرفی برسانند، باید مطابق گفته او عمل نمایند.
«٢١٨١» اگر در مرضی که به آن میمیرد، بگوید مقداری به شخصی بدهکار است، چنانچه متهم باشد که برای ضرر زدن به ورثه گفته است، باید مقداری را که معین کرده از ثلث او بدهند، و اگر متهم نباشد و کسی هم منکر گفته او نشود، باید از اصل مالش بدهند.
«٢١٨٢» اگر انسان وصیت کند که چیزی را به کسی بدهند، باید آن شخص وجود داشته باشد، پس اگر وصیت کند به بچهای که ممکن است فلان زن حامله شود چیزی بدهند، باطل است، ولی اگر وصیت کند به بچهای که در شکم مادر است چیزی بدهند، اگرچه هنوز روح نداشته باشد، وصیت صحیح است، پس اگر زنده بهدنیا آمد، باید آنچه را که وصیت کرده به او بدهند، و اگر مرده بهدنیا آمد، وصیت باطل میشود و آنچه را که برای او وصیت کرده، ورثه میان خودشان قسمت میکنند.
«٢١٨٣» اگر وصیت کرد برای گروهی که موصوف به صفت خاصی هستند، مثل فقرا، باید صفت فقر در هنگام مرگ وصیتکننده هم موجود باشد و وجودش در زمان وصیت کافی نیست.
«٢١٨۴» اگر انسان بفهمد کسی او را وصی قرار داده، چنانچه به اطلاع وصیتکننده برساند که برای انجام وصیت او حاضر نیست، لازم نیست بعد از مردن او به وصیت عمل کند. ولی اگر پیش از مردن او نفهمد که او را وصی قرار داده، یا بفهمد و به او اطلاع ندهد که برای عمل کردن به وصیت حاضر نیست، یا اطلاع بدهد ولی به او نرسد، در صورتی که مشقت نداشته باشد، باید وصیت او را انجام دهد.
«٢١٨۵» اگر کسی دو نفر را وصی قرار دهد، چنانچه یکی از آن دو بمیرد، یا دیوانه، یا کافر شود، حاکم شرع یک نفر را به جای او معین میکند، در صورتی که وصیتکننده، بودن هر دو را شرط کرده باشد؛ و اگر هر دو بمیرند، یا دیوانه، یا کافر شوند، حاکم شرع دو نفر دیگر را معین میکند. ولی اگر یک نفر بتواند وصیت را عملی کند، معین کردن نفر دوم، لازم نیست.
«٢١٨۶» اگر وصی نتواند بهتنهایی کارهای میت را انجام دهد، حاکم شرع برای کمک او یک نفر دیگر را معین میکند.
«٢١٨٧» اگر مقداری از مال میت در دست وصی تلف شود، چنانچه در نگهداری آن کوتاهی کرده و یا تعدی نموده، مثلاً میت وصیت کرده است که فلان مقدار به فقرای فلان شهر بده و او مال را به شهر دیگری برده و در راه از بین رفته، ضامن است، و اگر کوتاهی نکرده و تعدی هم ننموده، ضامن نیست.
«٢١٨٨» هر گاه انسان شخصی را وصی کند و بگوید که اگر آن شخص بمیرد فلان شخص دیگر وصی باشد، بعد از آنکه وصی او مرد، وصی دوم باید کارهای میت را انجام دهد.
«٢١٨٩» حجّی که بر میت واجب است و بدهکاری و حقوقی را که مثل خمس و زکات و مظالم، ادا کردن آنها واجب میباشد، باید از اصل ترکه میت بدهند، اگرچه میت برای آنها وصیت نکرده باشد.
«٢١٩٠» اگر مال میت از بدهی و حج واجب و حقوقی که مثل خمس و زکات و مظالم بر او واجب است زیاد بیاید، چنانچه وصیت کرده باشد که ثلث یا مقداری از ثلث را به مصرفی برسانند، باید به وصیت او عمل کنند، و اگر وصیت نکرده باشد، آنچه میماند، مال ورثه است.
«٢١٩١» اگر مصرفی را که میت معین کرده، از ثلث مال او بیشتر باشد، وصیت او در بیشتر از ثلث در صورتی صحیح است که ورثه حرفی بزنند، یا کاری کنند که معلوم شود عملی شدن وصیت را اجازه دادهاند و تنها راضی بودن آنان کافی نیست؛ و اگر مدتی بعد از مردن او هم اجازه بدهند، صحیح است.
«٢١٩٢» اگر مصرفی را که میت معین کرده، از ثلث مال او بیشتر باشد، و ورثه او پیش از مردنش اجازه بدهند که وصیت او عملی شود، بعد از مردن او بنابر اظهر نمیتوانند از اجازه خود برگردند.
«٢١٩٣» مقصود از ثلث مال که وصیت در آن نافذ است، ثلث مال در وقت وفات وصیتکننده است، پس اگر در اثر نقصان اموال، مقدار ثلث اموالش در وقت وفات کمتر از زمان وصیت شده باشد، وصیت او در ثلث اموال موجود، نافذ است.
«٢١٩۴» اگر میت وصیت به ثلث کند، ولی مصرفی را معین نکند، در امور خیریه مصرف میشود.
«٢١٩۵» اگر مالی را برای عدّه معینی مثلاً برای طلاب مدرسه خاصی وصیت کرد، باید بهطور مساوی بین آنها تقسیم شود، امّا اگر آن عدّه غیر معین بودند، مثلاً برای عنوان کلی طلاب وصیت کرد، صرف کردن در بعضی از آنها کافی است، ولو به سه نفر هم نرسد.
«٢١٩۶» اگر مالی را برای شخصی وصیت کرد و معین نکرد که در چه راهی مصرف کند و او هم قبول کرد، آن مال را مالک میشود، اما چنانچه تعیین کرد که چگونه مصرف شود، اگر تخلّف کند، ضامن است.
«٢١٩٧» اگر وصیت کند که از ثلث مال او خمس و زکات یا بدهی دیگر او را بدهند و برای نماز و روزه او اجیر بگیرند و کار مستحبی هم مثل اطعام به فقرا انجام دهند، چنانچه ثلث مال او به اندازه این کارها بود، به آن عمل میشود، و اگر کمتر بود، اول واجبات مالی او، مثل خمس، زکات، بدهی و حج واجب را انجام میدهند و اگر اضافه آمد واجبات بدنی مثل نماز و روزه، و اگر باز هم چیزی از ثلث اضافه آمد به مصرف مستحبات میرسانند،
مگر اینکه معلوم باشد که منظور میت این نبوده که فقط از ثلث مصرف شود که در این صورت واجبات مالی ـ که قسم اول است ـ از اصل مال میت برداشته میشود و بقیه از ثلث، و اگر منظور میت مبهم بود، احتیاط در این است که آنچه بیش از ثلث مصرف میشود، با اجازه ورثه باشد.
«٢١٩٨» اگر وصیت کند که بدهی او را بدهند و برای نماز و روزه او اجیر بگیرند و کار مستحبی هم انجام دهند، چنانچه وصیت نکرده باشد که اینها را از ثلث بدهند، باید بدهی او را از اصل مال بدهند و اگر چیزی زیاد آمد، ثلث آن را به مصرف نماز و روزه و کارهای مستحبی که معین کرده برسانند، و در صورتی که ثلث کافی نباشد، اگر ورثه اجازه بدهند باید وصیت او عملی شود و اگر اجازه ندهند، باید نماز و روزه را از ثلث بدهند و اگر چیزی زیاد آمد به مصرف کار مستحبی که معین کرده برسانند.
«٢١٩٩» اگر کسی بگوید که میت وصیت کرده فلان مبلغ را به من بدهند، چنانچه دو مرد عادل گفته او را تصدیق کنند، یا قسم بخورد و یک مرد عادل هم گفته او را تصدیق نماید، یا یک مرد و دو زن عادل یا چهار زن عادل به گفته او شهادت دهند، باید مقداری را که میگوید به او بدهند، و اگر یک زن عادل شهادت دهد، باید یک چهارم چیزی را که مطالبه میکند به او بدهند.
و اگر دو زن عادل شهادت دهند نصف آن را و اگر سه زن عادل شهادت دهند باید سه چهارم آن را به او بدهند، و نیز اگر دو مرد کافر ذمّی که در دین خود عادل باشند و مورد وثوق به راستگویی و عدم خیانت باشند گفته او را تصدیق کنند، در صورتی که میت ناچار بوده است که وصیت کند و مرد و زن عادلی هم در موقع وصیت نبوده، باید چیزی را که مطالبه میکند به او بدهند.
«٢٢٠٠» اگر کسی بگوید من وصیّ میّتم که مال او را به مصرفی برسانم، یا میّت مرا قیّم بچههای خود قرار داده، در صورتی که دو مرد عادل گفته او را تصدیق نمایند، حرف او را باید قبول کرد، و صورتهای دیگر، مثل شهادت یک مرد عادل با قسم خوردن یا شهادت چند زن با یک مرد عادل یا بدون آن، مورد تأمّل است.
«٢٢٠١» اگر وصیّت کند چیزی به شخصی بدهند و آن شخص پیش از آنکه قبول یا رد کند بمیرد، تا وقتی ورثه او وصیّت را رد نکردهاند، میتوانند آن را قبول نمایند، ولی این در صورتی است که وصیّتکننده از وصیّت خود برنگردد، وگرنه ورثه آن شخص حقی به آن چیز ندارند. و اگر آن شخص بعد از قبول فوت کرد، مال از آن وارث اوست و نیازی به قبول مجدّد وارث نیست. مگر آنکه وصیّتکننده از وصیتش برگردد.
«٢٢٠٢» مستحب است انسان برای خویشان و نزدیکان خود مالی را وصیت کند، اگرچه آن اشخاص از او ارث هم میبرند، و مکروه است برای نزدیکانی که از او ارث نمیرند، هیچ وصیّتی نکند.