معاویه بر بالای منبر کوفه گفت: «إِنّی وَ اللهِ مَا قاتَلْتُکُمْ لِتُصَلّوا وَ لا لِتَصُومُوا، وَ لا لِتَحِجّوا، وَ لا لِتُزَکّوا. إِنَّکُمْ لَتَفْعَلُونَ ذلِکَ، وَ لکِنّی قاتَلْتُکُمْ لأتَأَمرَ عَلَیکُمْ... فَکُلّ شَرْطٍ شَرَطْتُهُ تَحْتَ قَدَمِی هاتَینِ؛ به خدا سوگند، من برای این با شما نجنگیدم که نماز بخوانید و یا روزه بگیرید و یا حج بهجا آورید و یا زکات بدهید؛ زیرا [میدانم] شما اینها را بهجا خواهید آورد؛ بلکه برای این منظور با شما جنگیدم تا بر شما حکومت کنم... تمام شرطهایی را که با حسنبنعلی علیهماالسلام بسته بودم، به زیر این دو پای خود میاندازم»؛١ یعنی همه را کشت تا حکومت کند: «لاَتَأَمرَ عَلَیکُمْ».
روزی سعد [اینابیوقاص] ـ با اینکه از بنیامیه و جزو اصحاب شورا بود و با علی علیهالسلام هم بیعت نکرد ـ به معاویه گفت: «أَلسّلامُ عَلَیکَ أیُّهَا الْمَلِک!؛ سلام بر تو ای پادشاه!». معاویه به او گفت: چرا اینگونه به من سلام میدهی؟٢ وی گفت: از این راهی که تو به مقام رسیدی، اگر بر من عرضه میشد، قبول نمیکردم.٣