صفحه اصلی

در حال بارگیری...
شبکه‌های اجتماعی

عکس‌نوشت سه‌شنبه ٢٠ فروردین ماه ١٣٩٨

خاطرات بر اساس خاطرۀ حاج هادی ابهری؛ به‌نقل از مرحوم شیخ جواد کربلایی

از حرم حضرت امیر علیه‌السلام بیرون آمد، یک یا علی گفت و راه افتاد.
تازه به نجف آمده بود.
لحظۀ آخر که از حرم خارج می‌شد، رو به گنبد کرد و گفت: «مولا  جان! یک زیبارو به ما نشان نمی‌دهی؟!»
چپقش را چاق کرد و رفت به‌سوی بازار. نمی‌دانست کجا می‌رود،  فقط می‌رفت...
به مدرسۀ سید که رسید، رفت داخل؛ آنجا کاری نداشت، فقط  رفت سرکی بکشد.
مقابل یکی از حُجره‌ها نشست.
درِ یکی از حُجره‌ها باز شد، جوانی بیرون آمد، او را به داخل دعوت  کرد.
همدیگر  را نمی‌شناختند، اما بی‌اختیار هم را در آغوش گرفتند و گریه  کردند!
هیچ حرفی نزدند؛ بعد هیچ‌وقت همدیگر را ندیدند.
سال‌ها بعد عکسی دید؛ صاحب عکس برایش آشنا بود؛
پرسید: «این کیست؟»
گفتند: «آیت‌الله بهجت»
یاد آن روزِ مدرسۀ سید افتاد؛
آهی کشید و زیر لب گفت: «من آن روز از مولا یک چهرۀ زیبا خواسته  بودم!»
 

این بهشت، آن بهشت، ص١٩

 

آخرین مطالب

نمایه‌ها

فیلم ها