آقایی به بمبئی رفته بود و دیده بود در یک محله همه شیعه هستند، ولی نماز نمیخوانند، به آنها گفته بود: طوری نیست اگر ماهی یک نماز بخوانید کافی است! ـ البته چنین فتوا و دستوری نیاز به جرأت و یقین دارد ـ لذا همه گفتند: اینکه چیزی نیست، و ماهی یک نماز خواندند. مدتها بدین منوال ماهی یک نماز میخواندند تا اینکه آن آقا به آنها گفت: هفتهای یک نماز. مدتها گذشت تا اینکه فرمود: شبانهروزی یک نماز. کمکم صبح و شام، تا اینکه نمازهای یومیه را با کمال سهولت و بدون هیچصعوبتی به آنها تعلیم نمود و آنان را نمازخوان کرد و نتیجه مطلوب و نهایی را گرفت.
به ایشان گفته بودند: چگونه آنها را در این مدت بینماز گذاشتی؟ گفته بود: آنها خود بینماز بودند، من بینماز نکردم، من با این روش آنها را تدریجاً نمازخوان کردم.