یکی از علمای بزرگ نقل میکرد که در زمان بلشویکیها، در روسیه شخصی به من گفت: در قفقاز سه شهر بزرگ بود که من به آنها رفتوآمد میکردم: بخارا، تفلیس و ایروان. میگفت: در تفلیس که شهر بسیار بزرگ و پرجمعیتی است، با عدهای از نصاری به قطار و یا وسیله نقلیه دیگر سوار بودیم. در این هنگام کشیش بزرگ آنها ـ که شاید در تمام شهر دو سه کشیش بیش نبود ـ با زُنار و تشکیلات مفصل از دور آمد، وقتی وارد شد، هیچکس به او اعتنا نکرد، با آنکه سرنشینها غالباً نصرانی بودند.
آن آقا میگوید: من که در آن زمان جوان بودم، از جا بلند شدم و جای خود را به او دادم. کشیش گفت: برای چه بلند شدی و جایت را به من دادی؟ گفتم: چون تابع پیغمبری هستم که ما را به احترام روحانیون دستور داده است. کشیش مدتی سر به زیر انداخت، سپس سر بلند کرد و گفت: لطفا دو مرتبه بگو، برای چه بلند شدی؟ گفتم بهجهت اینکه پیغمبر ما مسلمانها دستور دادهاند به روحانیون احترام کنیم. نگاهی به اطرافیان کرد و گفت: به این درندهها بگو! به این درندهها بگو!
بلشویکی یعنی لادینی؛ از این قضیه معلوم میشود که آنها با مطلق ادیان مخالفند، نه با خصوص اسلام.