«وَفَّقَنَا اللهُ لِلْعِلْمِ النَّافِعِ وَ لِلْعَمَلِ الصَّالِحِ وَ لِتَبَعِیّة السَّلَفِ الصَّالِحِ مِنَ العُلَمَاءِ وَ المَشَایِخِ المَرْضِیّینَ رَحِمَهُمُ اللهُ اَجْمَعِینَ» (خداوند ما را به علم نافع و عمل صالح و پیروی از علمای صالح گذشته و بزرگانی که مورد رضای خداوند بودند ـ رحمهم الله اجمعین ـ موفق بدارد). خداوند انشاءالله توفیق بدهد که در تعلیمات و تبلیغات از ثقلین، از قرآن و عترت خارج نشویم؛ هرچه یقینی است به همان اکتفا کنیم. حتی مصائب را هم تا میتوانیم و ممکن است، از مدارک صحیح نقل کنیم. آدم باید تا میتواند، رعایت کند. اگر دید ممکن نیست، اقلاً [مطلب را] به کتاب نسبت بدهد، نه اینکه بگوید واقع چنین است.
از آن آقایی که مرجع خیلی متتبّعی هم بود ـ بنده خودم خدمتش نرسیده بودم ـ نقل کردهاند ـ راست است یا نه، نمیدانیم ـ «اصل در روایات معجزات، کذب است». همچنین از غیر ایشان هم نقل شده، روایات مقتل طف الیماشاءالله تکذیب میشود؛ خیلی از روایاتش تکذیب میشود.
اما عقیدۀ من اینطور است: روایات معجزات، کذبش هم دون ما هو الواقع است.١ در [روایات] فضائل امیرالمؤمنین خیلی کذب هست، اما کذب از واقعیتش کمتر است؛ هر کذبی بخواهند بگویند، از واقعیت امر کمتر است.
[پیامبر اکرم] گفت: «لَولا مَخافَة اَنْ یَقول النّاس فیکَ مَا قالَتِ النَّصاری فِی عیسَیبنمَریَم لَقُلتُ فیکَ کلاماً لا تَمرّ بِمَلأ …» (اگر هراس آن نداشتم که آنچه مسیحیان دربارۀ عیسی گفتند، مردم دربارۀ تو بگویند، کلامی [از فضایل تو] میگفتم که بر هیچ گروهی نمیگذشتی، مگر آنکه …). این روایت را خوارزمی در مناقب نقل کرده است. این روایت از خودشان هم منقول است.٢ حتی در روایت آمده است: «نَزِّلُونَا عَنِ الرُّبُوبِیّة وَ قُولُوا فِینَا مَا شِئْتُم وَ لَنْ تَبلُغُوا»٣ (ما را از مقام ربوبیت پایین آورید و هرچه میخواهید، دربارۀ [مقامات] ما بگویید؛ که هرگز به کنه آن نخواهید رسید). دیگر کار خلاص شد. «وَ لَنْ تَبلُغُوا» (هرگز به کنه آن نخواهید رسید) یعنی چه؟! یعنی کار، خیلی مشکل است؛ تمییز بین انحراف و بین اثبات مقامات برای اینها [خیلی مشکل است]. بهتر همین است که بگوییم: «همانی که خودشان دربارۀ خودشان معتقدند، ما هم به همان معتقدیم». قضایای سیدالشهدا هم همینطور است؛ واقعیتش از همۀ این اکاذیب بالاتر است. واقعیتش چیزی است که مسلمانها در خواب هم نمیدیدند. حتی بعضی از آن مهمّین آن زمان گفتند: «فَعَلُوا؟!» (راستی این کار شده؟!) اما تا ممکن است انسان از مدارک صحیح خارج نشود.
شیخ هادی خراسانی، خدا رحمتش کند، صاحب مصنّفات است، اما معلوم نیست هیچکدام طبع شده باشند. از ایشان نقل کردند که گفت: «بعد از سید محمدکاظم یزدی ـ خدا رحمتش کند ـ دور ما را برای مرجعیت گرفتند. من دیدم کار سخت و سنگینی است و نمیتوانم متحمل شوم؛ لذا قبول نمیکردم و دائماً کناره میگرفتم و دور میشدم. حضرت رسول را در خواب دیدم ـ مقصود، این عملش به این خواب است و الّا به خواب که نمیشود احتجاجی کرد ـ فرمود: آقای شیخ هادی، مرجعیت را قبول نمیکنی؟ گفتم: نه. فرمود: چرا؟ گفتم: سنگین است، نمیتوانم متحمل شوم. فرمود: پس منبر برو، اما به سه شرط: یکی اینکه اگر وعده دادی، خلف وعده نکن. دوم اینکه وقتی منبر مینشینی، اگر به مستمعین چایی دادند و…، از این کار بدت نیاید. سوم اینکه هرچه دادند، بگیر و کاری نداشته باش».
بعد از اینکه میرزا هادی وفات کرده بودند و ما به کربلا رفته بودیم، مردم دربارۀ منبر ایشان، چیزها نقل میکردند. کأنّه اصح۴ مطالب را جمع میکرد و آن را در مقتل میگفت. خدا میداند که چقدر با نظر و استنباط و استدلال، مطالب مقتل را ثابت میکرد. هر چیزی را که ایشان میفرمود، بروبرگرد نداشت. در قضیۀ طفلان مسلم و مصیب و اینها، [مطالب] تاریخی صحیحی نقل میکرد. بالأخره الیماشاءالله در همۀ مطالب تحقیق میکرده که مطلب صحیح را تحویل مردم بدهد، نه اینکه هرچه بشنود و… .
قبلاً هم عرض کردم، این مَثَل ما فیالآخرة است که «عَیَانُهُ اَعْظَمُ مِنْ سَماعِه» (دیدنش اعظم از شنیدنش است). ولی «مَا فِی الدّنْیَا سَماعُهُ اَعْظَمُ مِنْ عَیَانِه»۵ (آنچه در دنیاست، شنیدن دربارهاش اعظم از دیدنش است). همین قضایای فضایل امیرالمؤمنین و قضایای عجیبۀ فاضحۀ طف، همۀ اینها «عَیَانُه اَعْظَمُ مِنْ سَمَاعِه».
خدا توفیق بدهد همه را به آنچه مرضی خودش و رسول و اوصیا و تمام عترت است و اینکه از یقینیات خارج نشویم.