شخصی از پدرش نقل میکرد که کسی نزد مرحوم آقا سید عباس شاهرودی۱ آمد تا ده هزار تومان وجوهات به او بپردازد، ایشان قبول نکرد. نزد پدر من آمد که واسطه شود تا ایشان قبول کند، ولی آقا سید عباس به پدرم فرمود: «حال که اصرار دارید، وجه را قبول میکنم ولی نزد شما باشد و به هرکس که حواله داده شد بپردازید». پدرم قبول کرد و پولها نزد پدرم بود و ایشان اشخاصی را به پدرم حواله میداد. تا آنکه روزی به دکان پدرم آمد و پرسید: آیا از پولها چیزی باقی مانده است یا خیر؟ پدرم گفت: نه خیر، تمام شده است.