آقایی میفرمود: فلان آقا که در علم کیمیا وارد است و الآن هم زنده است، به من فرمود که برو از دکان عطاری چند نمونه داروی گیاهی را خریداری کن و بیاور تا من در مقابل دید شما عملیاتی انجام دهم و علم کیمیا را به شما تعلیم کنم. ولی من حال خریدن و میل به یاد گرفتن را نداشتم! بار دیگر مرا دید و دوباره فرمود: بیا آنچه را که به تو میگویم از دکان عطاری تهیه کن، پول آنها را هم خودم میدهم، تا در پیش روی شما ترکیبات و عملیاتی انجام دهم تا علم کیمیا را یاد بگیری. باز دیدم آنچه که باید به آن دل بست، از این مهمتر است و همچنان میل خریدن آنها را پیدا نکردم، حتی برای یاد گرفتن، تا چه برسد به عمل کردن و به کارگیری آن.