آقایی میگفت: در حجرهای در سامرا نزد دو نفر از علما نشسته بودیم، زائری آمد و گفت: میخواهم صدوپنجاه تومان سهم امام علیهالسلام به شما بدهم، هیچکدام از آن دو آقای معروف قبول نکردند، آن زائر نزد عالم دیگری رفت و اصرار کرد و او هم با اینکه قاعدتاً نباید سهم امام علیهالسلام بگیرد، گرفت.
ایشان میفرموده است: نفهمیدم که آن سهم را چه کنم و برای چه گرفتم؟! تا اینکه عدهای از زوار را در مهمانخانهای دیدم و تمام آن پول را صرف ضیافت آنها کردم، چون دیدم اهلیت دارند و در آخر متوجه شدم که من واسطه آنها در اخذ سهم و صرف آن برای آنها بودم.