نقل میکنند: در زمان ریاست کریم خان، محمد خان قاجار مسئلهای از آقا محمدعلی پرسید که گویا به نفع کریم خان و علیه او تمام شد؛ لذا او ناراحت شد. تا اینکه بعد از مسلط شدن بر اوضاع، آقا محمدعلی که میخواست از کرمانشاه به تهران بیاید؛ ازاینرو آقا محمد خان به او پیغام داد که تهران نیا، ولی وی اعتنا نکرد و به طرف تهران آمد. آقا محمدخان دستور داد که دروازه را ببندند، ولی او آمد و پشت دیوار شهر خیمه زد. تا اینکه محمد خان خود با شمشیر آمد و همان مسئلهای را که در گذشته از او پرسیده بود، سؤال نمود تا ببیند آیا چنانکه در گذشته در جواب، رئیس سابق (کریم خان) را ملاحظه نمود، در زمان رئیس جدید (خود آقا محمد خان) نیز آن ملاحظه را میکند یا خیر؟ ولی دید وی همان جواب را داد که بر له کریم خان (که مرده بود) و علیه محمد خان (رئیس فعلی) بود. از اینجا فهمید که وی مرد با حقیقتی است.
لذا به محمد خان گفت که به افرادت بگو که برگردند و به کرمان نروند، ولی محمدخان گفت: اگر قبل از فرمان میفرمودید، برمیگرداندم. در اینجا آقا محمدعلی به محمد خان تند میشود و به او میگوید: این چه فرمایشی است؟! ولی در مقابل، محمد خان میگوید: بیرون کنید این آخوند را. مقداری او را میبرند، و بعد دستور میدهد برگردانید. به خدا پناه میبریم از دست مخالفین!