حضرت آیتالله بهجت قدسسره:
موافقت اخلاقی بین مرد و زن در محیط خانواده بهصورت صددرصد برای غیر انبیا و اولیا علیهمالسلام غیرممکن است.
لذا ما اگر بخواهیم محیط خانه، گرم و باصفا و صمیمی باشد، فقط باید صبر، استقامت، گذشت و رأفت را پیشه خود کنیم تا محیط خانه گرم و نورانی باشد. اگر اینها نباشد اصطکاک ...
سؤال: عامل موفقیت در زندگی مشترک و شرایط ازدواج محمدی چیست؟
حضرت آیتالله بهجت قدسسره:
محبت بین طرفین و عمل هر كدام به وظایف شرعی نسبت به دیگری و اغماض هر یک از خطاهای دیگری.
...
سؤال: چند سال است که در کارهایم دچار مشکل میشوم که راهها به رویم بسته میشود، از جمله در زمینه اشتغال و ازدواج، و هرچه از خدا طلب یاری میکنم، راه مساعدی گشوده نمیشود؟
حضرت آیتالله بهجت قدسسره:
زیاد از روی اعتقاد کامل بگویید: «أستغفرالله»، هیچ چیز شما را منصرف نکند غیر از ضروریات و واجبات تا ...
حضرت آیتالله بهجت قدسسره:
ما وظیفه داریم که در تعلیم، تعلّم، تلاوت و عمل به قرآن کوشش کنیم، ما شبهای احیا قرآن بر سر میگذاریم، ولی در مقام عمل آیههای حجاب، غیبت، کذب، و آیاتِ «وَیلٌ لِلْمُطَفِفِینَ؛ وای بر کمفروشان!»( مطفّفین: ۱) و نیز «فَلاَ تَقُل لهُمَآ أُف؛ پس به پدر و مادر اُف نگو»،( اسراء...
بچهها را که میدید، گل از گلش میشکفت.
یکجوری با آنها ارتباط برقرار میکرد.
به بچههای ٧-٨ ساله بهاندازۀ مردهای بزرگ احترام میگذاشت؛ «شما» خطابشان میکرد.
به بچهای که کنار پدرش نشسته بود و با کنجکاوی و بازیگوشی داشت نگاهش میکرد، به شوخی میگفت: «شما پدر ایشونید یا ایشون بابای شمان؟!»
به...
بچهها توی خانه بازیگوشی و شیطنت میکردند. گاهی درمانده میشدیم. از آیتالله بهجت قدسسره پرسیدم: «با بچهای که از دیوار راست میرود بالا و حرف گوش نمیکند، باید چه کار کرد؟»
گفت: «همانطوری که توقع دارید خدا با شما رفتار کند، با این بچهها هم همانطور رفتار کنید. اینطور اگر نگاه کنید، دیگر زدن ...
آیتالله بهجت رحمهاللّه برای فرزندان و نوههای خود هنگامی که قصد خارج شدن از خانه را داشتند چهارقل را میخواندند و به آنها سفارش میکردند که آیتالکرسی و چهارقل بخوانند.
همچنین در پاسخ به کسانی که برای محفوظ ماندن از جن و برطرفشدن ترس کودکان درخواست دستورالعمل داشتند، توصیه میکردند: « مُعَوِّذَت...
این طرف حیاط، کنار حوض یک درخت انار بود.
کنار انار، بوتۀ گل محمدی.
آنطرف حیاط هم یک درخت خرزهرۀ بزرگ که مدام گلبرگهاش میریخت؛
و یک نفر باید هر روز جارو بهدست، به داد حیاط میرسید.
جمعه بعد از روضه داشت کنار حوض وضو میگرفت.
گفتم: «آقا! اجازه بدهید این خرزهره را ببُریم. درخت میوه که نیست؛ فقط ...