عکسنوشت پنجشنبه ۱۵ شهریور ماه ١٣٩٧
بر اساس خاطرۀ یکی از همراهان آقا
اواخر بهار بود و هوای قم گرم شده بود. کولر را که روشن کردیم، دیدم مشکل دارد. کمی با کولر ور رفتم. دیدم نمیشود هوا هم گرم بود. به آقا گفتم من شب میآیم برای ادامه تعمیرات. بعد از انجام کارهایم، دیروقت شد. چون قول داده بودم، رفتم. ساعت ۳ نیمه شب بود. کلید داشتم. کلید انداختم و رفتم تو. همان موقع آقا ...