خُب، در ایران به دنبال یک عالم ربانی عارف والامقام مورد اطمینان و وثوق گشتیم.
زیرا همانطور که میدانید، متأسفانه در این بازه بعضی از اشخاص، مدعی شدند که دارای برخی مقامات، درجات و نوعی استادی هستند و به قول ما دکان باز کردند.
درحالیکه این راه، پُر از خطر، شیطان و ابلیس است و شما با موضوعی سروکار دارید که با آخرت، دین، سرنوشت و رابطهتان با خداوند (سبحانهوتعالی) سروکار دارد.
اشتباه ممکن است کُشنده و غیر قابل جبران باشد، بههمینخاطر باید به دنبال مرشدی باشید که به او نه فقط وثوق و اطمینان، بلکه یقین داشته باشید؛ کسی که هیچ شک و تردیدی نداشته باشید که اگر با او نشستید یا به نصیحتهایش گوش سپردید، او دست شما را میگیرد و به سوی الله (سبحانهوتعالی) میبرد.
چون بنده و بسیاری از برادران که با هم کار میکردیم، اصلاً پیش از پیروزی انقلاب اسلامی به ایران نرفته بودیم و علمای ایران را نمیشناختیم، از اطرافیان امام خمینی (رضواناللهتعالیعلیه) میپرسیدیم کجا برویم؟ به حرف چه کسی گوش بدهیم؟ از چه کسی نصیحت بگیریم؟
آنها هم حضرت شیخ بهجت را معرفی میکردند. دلیلش این بود. وقتی نزد ایشان رفتیم، همان دیدار اول کافی بود تا مجذوب ایشان شویم و احساس کنیم مالک دل و جانمان شدهاند؛ همه برادرانی که در آن دیدار حضور داشتند، همین احساس را کردند.