دو روز بود که آقا نماز نیامده بود، نگران بودم. چند بار تا سر کوچه آمدم و برگشتم. خبری نبود. گفتم مزاحم نشوم. رادیو را روشن کردم... یکباره یاد حرفهای فیلمبردار افتادم؛ میگفت: «آقا هیچ وقت این کار را نکرده بود...»
جمعه ٢۵ اردیبهشت آخرین باری بود که از مجلس روضۀ آقا فیلم گرفتم، دوربین را سمت ایشان چرخاندم، سرش را آرام بلند کرد، بهسمت دوربین برگشت، دستش را بالا آورد و انگار با ما خداحافظی کرد.
دلم فرو ریخت...
***
مجریِ رادیو داشت صحبت میکرد ناگهان برنامه قطع شد! صوت قرآن گذاشتند.
یٰآ اَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ...
به طرف خانۀ آقا برگشتم... وقتی رسیدم، آه از نهادم بلند شد..