یکبار زمستان رفته بود حرم زیارت.به حرم که رسید، گفته بودند: «حرم بسته است؛ برای تعمیرات.»
اجازه نداد در را باز کنند؛برای او قطعاً باز میکردند.
گفته بود: «باشد. از همین پشت در سلامی میدهیم و برمیگردیم.»
یکیدو ساعت همانجا توی سرما، روی زمین نشسته بود، نماز خوانده بود، دعا کرده بود و برگشته بود.
بر اساس خاطرۀ یکی از همراهان معظمله