آقایی میگفت: یک نفر سنی در مجلسی، علیه شیعه حرفها میزد، و ممکن نبود با او محاجه کنم؛ لذا بر او نفرین کردم و گفتم: خدایا! لالش کن! ـ گویا این بزرگوار بسیار به دعا اعتقاد داشته است ـ میگوید: دیدم فوراً ساکت شد و گفت: نَسیتُ (فراموش کردم) و آنچه میخواستم بگویم، گفتم!