صفحه اصلی

در حال بارگیری...
شبکه‌های اجتماعی

عکس‌نوشت سه‌شنبه ٣ اردیبهشت ماه ١٣٩٨

بر اساس خاطرۀ یکی از شاگردان آقا

دوست داشت برای یک‌بار هم که شده با او خصوصی صحبت کند؛
اما نمی‌شد!
همیشه همراهش می‌رفت تا اگر فرصتی دست داد، به‌خواسته‌اش  برسد.
انتظارش، هر چند طولانی، بی‌فایده بود.
بیش‌ازاین طاقت نداشت.
روزی دل‌به‌دریا زد و به آقا گفت: «آقا! می‌خواهم با شما جلسه‌ای  خصوصی داشته باشم.»
آقا لبخند زد و گفت: «وقت‌هایم در اختیار خودم نیست، همه را پیش‌فروش کرده‌ام.»
برای تمام شبانه‌روز برنامه داشت. (بر اساس خاطرۀ یکی از شاگردان آقا)

این بهشت، آن بهشت، ص٢٣

آخرین مطالب

نمایه‌ها

فیلم ها