آن راه راست، که هیچ قیدی در آن نیست، راه توحید است. آن، مرتکَز(مستقر) است در اذهان هر ذاهنی (انسان باهوش و زیرک). بنابراین فطرت، مطبوعیت (لطافت) دارد و فطرت، اسلام است؛ چون هیچ قیدی در آن نیست. چون راه راستِ به قول مطلق، اسلام است. دین حق یعنی بلِا محذور (بدون مانع) و بلا شرط و بلا قید، همان اسلام است.
[شخص] غریق، [یا] مضطر، «هل رکبتَ السفینة؟» در آن آخر کار، به خدا پناه میبرد؛ در صورتیکه دیگر کار به جایی میرسد که اصلاً نمیتواند تصور کند الفاظی را، خدایی را، خالقی را، فاطِرُ السّمواتِ و الأرض را. نمیشود الّا [با] فطرت. فطرت او را برمیگرداند به آن [کسی] که اَحَق است از کلّ شئ و این از الطاف است. از الطاف بر بشر است که بدون هیچ عَرَضی از عوارض، روحش متصل است به اعلی علّیین. پدر و مادر چه بگویند، چه نگویند؛ معلمهای دیگر چه بگویند، چه نگویند؛ به مدرسه و اساتید، چه برود، چه نرود.