صفحه اصلی

در حال بارگیری...
داستان‌ها

این‌ها چه کردند با دختر پیغمبر...؟

گزیده‌ای از خاطرات شاگردان و اطرافیان آیت‌الله بهجت قدس‌سره

آقا بعد از تجدید وضو، مثل همیشه در بین راه‌رفتن، مشغول خواندن نماز نافله شدند.

احساس کردم در صدای‌شان لرزشی هست.

سرم را به سمت‌شان چرخاندم.

همان‌طورکه سرشان پایین بود و نماز می‌خواندند،

مثل ابر بهار از چشم‌های‌شان اشک می‌بارید.

ترسیدم.

نمی‌دانستم چه اتفاقی افتاده است؟

تا نمازشان تمام بشود، دلم هزار راه رفت.

بعد از نماز، آقا زیر لب گفتند: «این‌ها چه کردند با دختر پیغمبر...؟»

و باز اشک بود که از محاسن سفید روی زمین فرو می‌ریخت... (بر اساس خاطرۀ یکی از همراهان)

 

در خانه اگر کس است، ص ۵٩

 

آخرین مطالب

نمایه‌ها

فیلم ها