صفحه اصلی

در حال بارگیری...
بیانات

اگر ندهید از گرسنگی و سرما می‌میرم!

مرحوم شربیانی از مراجع قریب عصر ما در نجف اشرف بود و بنده نوه‌هایش را دیده بودم، در بذل و بخشش مرد عجیبی بود، اخلاقش هم به‌حدی خوب بود که حتی اگر چیزی هم نمی‌داد، شخص درخواست‌کننده از نزدش راضی و خوشحال برمی‌گشت، چه رسد به اینکه می‌داد، و چه خوب هم می‌داد.

بااین‌حال، یک شب هنگامی که آقا پس از به‌جا آوردن نماز به طرف خانه برمی‌گشت، پیرمردی می‌رسد و می‌گوید: آقا، چیزی مرحمت کن. و مکرر می‌گوید: آقا چیزی بدهید، هوا سرد است ـ و اتّفاقاً هوا هم سرد بود ـ گرسنه‌ام، اگر چیزی به من ندهید می‌میرم. تقریباً تحدی می‌کرد که اگر ندهی هوا سرد است، از گرسنگی و سرما می‌میرم، ولی آقا اعتنا نکرد و داخل خانه شد. آقازاده و اهل‌بیت آقا هم تابع آقا بودند، چون آقا چیزی نفرموده بود آنها هم ساکت بودند. ناقل می‌گفت: تا بیدار بودیم، می‌شنیدیم که صدایش بلند بود، تا اینکه بیدار شدیم دیدیم صدایی نیست، رفتیم دیدیم مرده است. خودش هم گفته بود که گرسنه‌ام، هوا سرد است، اگر ندهید می‌میرم.

درهرحال، آقا دستور دادند که تجهیزش کنند، ولی اطرافیان با خود می‌گفتند: آقا این شخص را کشت! آن شخص پوستین بسیار کهنه‌ای دربرداشت، وقتی که خواستند آن را جابه‌جا کنند، پوستین شکافی خورد و لیره‌ها سرازیر شد، شمردند و دیدند هفت‌صد لیره داشته است و بااین‌وجود می‌گفته: گرسنه‌ام، هوا سرد است، اگر ندهید از گرسنگی و سرما می‌میرم، و همان طور هم شد! آری، وی از آقا پول می‌خواست تا بر هفت‌صد لیره‌اش بیفزاید و پول‌هایش زیادتر شود. از این داستان می‌فهمیم که محال نیست انسان گوهر شب‌چراغ داشته باشد و گدایی کند! به‌طوری‌که نه خودش بفهمد ثروتمند و بی‌نیاز است و نه مردم؛ زیرا اگر می‌فهمیدند، این‌قدر به او نمی‌دادند که پس‌انداز کند.

 پس معلوم می‌شود استغنا اعم از غناست. ما مسلمانان هم با وجود غنا و ثروتی که داریم (قرآن و عترت) خود را مستغنی و بی‌نیاز نمی‌دانیم و پیوسته دست گدایی به کفار دراز می‌کنیم!

در محضر بهجت، ج۱، ص ۲۱۸

آخرین مطالب

نمایه‌ها

فیلم ها