در حال بارگیری...
جوانی مسئله‌ای از ابوحنیفه سؤال می‌کند، و او جواب می‌دهد، سپس نزد حضرت جعفربن‌محمد الصادق علیه‌السلام می‌رود و همان سؤال را از حضرت می‌کند و حضرت بر خلاف او جواب می‌دهد، دوباره جوان نزد ابوحنیفه می‌رود و جریان را برای او نقل می‌کند. ابوحنیفه می‌گوید: «أَنَا أَعْلَمُ مِنْهُ، أَنَا لَقیتُ الِرجالَ وَ سَمِعْتُ مِنْ أَفْواهِهُمْ، وَ جَعْفَرُبْنُ محمد رَجُلٌ صُحُفِی؛ من از او داناتر هستم، زیرا اساتید بسیاری را دیده و از آنان دانش آموخته‌ام، ولی جعفربن‌محمد علیه‌السلام مردی است که با کتاب سر و کار دارد».
جوان دوباره به خدمت حضرت می‌آید و جریان را برای حضرت نقل می‌کند. حضرت پاسخ می‌دهد: این که گفته است من با کتاب سر و کار دارم، درست گفته است، ولی: «قَرَأْتُ صُحُفَ إِبراهیمَ و مُوسی؛ صحف حضرت ابراهیم و موسی علیهماالسلام را خوانده‌ام».
پس از این جریان ابوحنیفه به خدمت امام صادق علیه‌السلام می‌رسد و حضرت مسائلی عنوان می‌نماید و او در پاسخ همه می‌گوید: «لا أَدْری؛ نمی‌دانم»، یا اینکه می‌گوید: «وَ الله، لا أَدْری؛ به خدا سوگند، نمی‌دانم».
سپس خود حضرت جواب مسئله‌ها را می‌دهد و مشکل را حل می‌کند. آن جوان که در اینجا نیز در خدمت حضرت امام صادق علیه‌السلام بوده و ادامه‌ی ماجرا را نیز او نقل کرده است، می‌گوید: ابوحنیفه هنگام بیرون آمدن از خدمت حضرت درباره‌ی امام صادق علیه‌السلام چنین می‌گفت: «أَعْلَمُ الناسِ وَ لَمْ نَرَهُ عِنْدَ عالِمٍ!؛ از همه اعلم است درحالی‌که ما ندیده‌ایم که نزد عالمی شاگردی کند!».١
حال که چنین است، پس چرا پا روی حق می‌گذاری و او را به رسمیت نمی‌شناسی، چه رسد به اینکه از او پیروی کنی؟!
